استعاره ی کل یا فضای استعاری
استعارهی کل یا فضای استعاری
هنر آفرینش است و آفرینندگی یکی از صفات خداوندی که در بشر هم به ودیعت نهاده شده. تنها تفاوت آفرینش خدا و انسان در این است که آفرینش خدا آفرینش از عدم است و آفرینش انسان تقلیدی از آفرینش خدا، یعنی انسان با تصرّف در پدیدههای خلقت به آفرینش میرسد.
روش عملکرد ذهن شاعر را بررسی میکنیم: شاعر از فضای واقعی که در آن زیست میکند با عوامل گوناگون برانگیخته شده، احساس در او قوّت میگیرد. این احساس را در ساختار ذهنی شاعر «مشبه» بنامید، پس از آن در فضای خیال خویش پدیدهای را مناسب با این احساس برمیگزیند و «مشبهبه» قرار میدهد، یک تشبیه که همان محاکات در هنر است و آفرینش تقلیدی انسان هنرمند. از این به بعد به توصیف «مشبهبه» در فضای خیال خویش میپردازد و شعر متولّد میشود. این ساختار را «استعاره» مینامیم. لازم به ذکر است که به کارگیری استعاره در شعر دو گونه اتّفاق میافتد. یکی استعاره در حوزهی واژگان که واژهای به جای واژهی دیگر مینشیند با علاقهی تشبیه یعنی مشبه را از تشبیه حذف کرده مشبهبه را همراه با یکی از لوازم مشبه جایگزین آن میسازیم. با این نوع استعاره در حوزه معانی مجازی واژگان در جزئیات کلام شاعرانه بارها با آن برخورد کردهایم و بخوبی میشناسیم، امّا استعارهای که در فضای خیال شکل میگیرد یک استعاره در حد یک پدیدهی ساده نیست که واژهای را جانشین واژهی دیگر کند. خلق یک فضای پیچیده و مرکب است که کلیّت یک شعر را به استعاره تبدیل میکند. فضای احساس شاعر «مشبه» قرار گرفته و فضایی که در خیال مقابل آن است «مشبهبه». همین نگاه کافی است که «مشبهبه» را به یک فضای استعاری تبدیل کند بیهیچ ارادهای برای بکارگیری واژگان ارجاعی به عنوان قرینهی صارفه. دریچهی نگاه شاعر و تصرّفهایی که در پدیدهی «مشبهبه» میکند از دریچهی احساس او اتّفاق میافتد و هنگام توصیف «مشبهبه» به گونهای عمل میکند که گویی همواره به خاطر دارد که «مشبه»ای هم در کار بوده است.
ناگفته نماند که بعضی از شاعران با نگرانی از این که مخاطب به استعارهی شکل گرفته در فضای خیال او پی نبرد واژگانی از فضای احساس برمیگزینند و در کلام میآورند که آنها را واژگان ارجاعی مینامیم. لغزش این واژگان از فضای احساس به فضای خیال، یکی از آفتهای شعر است که گاهی شعر را تا مرحلهی شعار تنزّل میدهد و اگر هم چنین نکند گسترهی تأویل را در استعارهی کل محدود میکند، البته حضور واژگان ارجاعی همیشه حاصل گزینش خودآگاه شاعر نیست. گاهی این اتّفاق حاصل کنترل ناخودآگاه است یعنی شاعر متوجّه این نوسانات خویش بین خودآگاه و ناخودآگاه نیست و ممکن است در لحظات توصیف «مشبه به» خیال (استعارهی کل) ، بارها ذهن او به خودآگاه بیاید و واژگانی از فضای احساس از این فرصت سود جسته، خویشتن را به فضای خیال بلغزانند. حضور این واژگان چه ارادی و چه غیر ارادی آفت است و شعر را به شعار تبدیل میکند یا دست کم گستره ی تأویل آن را محدود میسازد.
توصیف استعارهی شکل گرفته در فضای خیال به گونه ایست که مخاطب به این استعاره پی میبرد و دو لایگی شعر را احساس میکند و با نگاه و احساس و ذائقهی خویش به تأویل مینشیند و آن را تفسیر میکند و این همان ویژگی است که شعر را چون آیینهای میدانند که شاعر تنها صیقلکنندهی آن است و آنچه در این آیینه دیده میشود تصویر مخاطب است نه سازندهی آیینه. مخاطب خویشتن را در آیینهی شعر میبیند. با این توصیف در حوزهی نقد شعر نیز تا آنجا که منتقد از ساختار، زبان و عناصر زیبایی در کلام سخن میگوید، شعر را نقد میکند امّا اگر نقد منتقد به حوزهی معنا و تأویل استعارهی کل(فضای استعاری) راه یافت دیگر این نقد شعر و شاعر نیست بلکه منتقد به نقد خویشتن برخاسته است چرا که ممکن است تفسیر او از شعر با ذهنیّت و احساس شاعر مغایرت داشته باشد و حتّی در تناقض هم باشد.
شاید بتوان گفت که در تفسیر استعارهی کل (فضای استعاری) به تعداد واژگان شعر دریچه بازگشت از فضای خیال شاعر به فضای احساس مخاطب وجود دارد. خواننده در لحظهی خواندن شعر این دریچه را برمیگزیند که بنا به روحیّات و ذوق و احساس و اندیشهی او حتّی در لحظات مختلف واژههای مختلف از شعر برجسته مینماید که همان دریچهی تأویل خواننده است. گزینش این واژه و انتخاب این دریچه در یک شعر با یک مخاطب ممکن است در لحظات مختلف و حالات گوناگون یکسان نباشد و چه بسا مخاطب در دو خوانش جداگانه به دو تعبیر جدا از شعر دست یابد. همهی عواملی که به آن اشاره شد در انتخاب این واژه دخیل هستند و با این حساب حتّی دو تعبیر متناقض هم از یک شعر توسط یک مخاطب بعید نیست.
برای این که شکلگیری استعارهی کل(فضای استعاری) را بهتر بشناسیم با یک مثال آن را روشن میکنیم: بررسی میکنیم ببینیم مثلاً شعر «آی آدمها» از نیما چگونه شکل گرفته است. عوامل زیادی در فضای واقعی زندگی نیما باعث میشوند مثلاً احساس «خفقان» در شاعر ایجاد شود این احساس خفقان دغدغهی سرودن میشود برای شاعر، این احساس پدیدهی «خفگی در آب» مشبهبه خویش را در فضای خیال نیما برمیگزیند. پس فضای احساس همان احساس خفقان است که «مشبه» است و فضای خیال همان خفه شدن در آب که «مشبهبه»، حال برای خلق فضای استعاری کافی است شاعر به توصیف مشبهبه بپردازد که در آن پدیده دریایی را میبیند که در ساحل آن عدهای مرفّه بیدرد در حال عیش و نوشند و فردی در آبهای آن دست و پا میزند و فریادهای یاری خواهی او که همه در همهمهی باد و موج و غوغای ساحلنشینان گم میشود:
آی آدمها
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد میسپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید،
آن زمان که تنگ میبندید
بر کمرهاتان کمربند
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد میکند بیهوده جان قربان!
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره، جامهتان بر تن
یک نفر در آب میخواند شما را
موج سنگین را به دست خسته میکوبد
باز میدارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایههاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بیتابیش افزون
میکند زین آبها بیرون
گاه سر، گه پا
آی آدمها!
او ز راه دور این کهنه جهان را بازمیپاید،
میزند فریاد و امید کمک دارد
آی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!
موج میکوبد به روی ساحل خاموش
پخش میگردد چنان مستی به جای افتاده، بس خاموش
میرود نعرهزنان وین بانگ باز از دور میآید:
-«آی آدمها...»
و صدای باد هر دم دلگزاتر،
در صدای باد بانگ او رهاتر
از میان آبهای دور و نزدیک
باز در گوش این نداها:
-«آی آدمها...»
(نیما یوشیج 27 آذر 1320)
اگر دقّت کنیم میبینیم که پس از آن که پدیدهی انتخابی شاعر در فضای خیال شکل گرفت شاعر تنها به توصیف در همان فضا میپردازد و دیگر به فضای مشبه که در فضای احساس و خودآگاه شاعر است برنمیگردد. کوچکترین نشانهای از فضای قبلی در آن نمیبینیم. با این توصیف باز هم بدون این که واژهای ارجاعی در متن گنجانده شود، مخاطب از همان میانهی شعر و گاهی از همان ابتدا به دولایگی آن پی میبرد و به این نتیجه میرسد که دریا و ساحلنشینان و غریق مجموعاً یک فضای استعاری هستند که ما آن را «استعارهی کل» نامیدیم. این شعر یک شعر کامل بینقص است که هیچ نوع آفتی در آن دیده نمیشود. با آن که در بیان نیما، از زیباییهای کلامی و آرایههای سخن خبری نیست امّا چیزی از ساختار کامل شعر کاسته نمیشود البته اگر توصیف نیما از پدیدهی فضای خیال شاعرانهتر میبود و سخن را با آرایهها زینت میداد شاید بر زیباییهای شعر افزوده میشد امّا کمبود این عناصر چیزی از بار هنری کلام او نمیکاهد.
- ۰۱/۰۵/۱۴