آیینه پردازان (ayinepardazan)

شناخت ماهیت و ساختار شعر

آیینه پردازان (ayinepardazan)

شناخت ماهیت و ساختار شعر

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

ژرفای شعر من

سه شنبه, ۱۸ مرداد ۱۴۰۱، ۰۸:۵۰ ق.ظ

ژرفای‌ شعر من‌

 

شعر من‌

آن‌ شکنا، آن‌ شفّاف‌

نکند تنگ‌ بلوری‌ است‌

که‌ بر طاقچه‌ی‌ خلوت‌ من‌ می‌خندد

و در آن‌ ماهیک‌ قرمز احساس‌

آشنا می‌کند اکنون‌ لطافت‌ را

با لحظه‌ی‌ افسردگیم‌

ـ خوب‌ می‌دانم‌ در راه‌ است‌ ـ

و به‌ هم‌ می‌زند آرام‌

باله‌های‌ تپش‌ قلبی‌ را

که‌ زمانی‌ لرزید

در نگاه‌ گذرانی‌

که‌ در آن‌ فرصت‌ اندیشه‌ نبود

در فراسوی‌ آن‌ پنجره‌

که‌ گذشت‌ از کوچه‌

و نماند

ماهیک‌!

آن‌ قدر کوچکی‌ ای‌ زیبا!

که‌ نمی‌آیی‌ گاهی‌ حتّی‌

در غم‌ دیده‌ی‌ من‌

و دلی‌ کوچک‌تر

می‌تپد در موج‌ سینه‌ی‌ تو

تا برانگیزد موجی‌ آرام‌

بر پهنه‌ی‌ دریایی‌

که‌

جای‌ می‌گیرد گاهی‌

در دستانم‌

دل‌ من‌ می‌گیرد گاهی‌ که‌ می‌بینم‌

عمق‌ روحم‌ حتّی‌ یک‌ گره‌ انگشت‌ است‌

و در آن‌ می‌میرد

ماهی‌ قرمز احساس‌

شعر من‌

آن‌ مانا، آن‌ رخشا

نکند آکواریوم‌ باشد

در گوشه‌ی‌ تالار نماشای‌ تو

با ماهیکانی‌ که‌ لغزنده‌ترین‌ پولک‌ را

بر تن‌ عاطفه‌ می‌مالند

در سبزی‌ یک‌ جلبک‌ دست‌آورد

که‌ چه‌ دست‌آویز است‌

مروارید ریز حبابی‌ را

که‌ گریزان‌ است‌

از کام‌ تهی‌مانده‌ و خندان‌ صدف‌

در درخشان‌ چراغی‌

که‌ نه‌ از خورشید

ار رخنه‌ی‌ دیواری‌ است‌

و هر آن‌ شب‌پره‌ی‌ شومی‌

می‌تواند بکشد آن‌ را

و بگریاند

کودکی‌ را که‌ نگاه‌ است‌

بر آن‌ باله‌ی‌ رنگین‌

که‌ نمی‌داند زندانی‌ است‌

در درون‌ آبی‌

که‌ بدستی‌ ژرفایش‌

بیشتر نیست‌

شعر من‌

آن‌ پایاب‌، آن‌ بی‌موج‌

نکند حوضی‌ کاشی‌ است‌

در عرصه‌ی‌ یک‌ باغچه‌ی‌ کوچک‌

که‌ فقط‌ گه‌گاهی‌ می‌خندد

زیر دل‌خوش‌کنک‌ رقص‌ یک‌ فوّاره‌

که‌ هر از گاهی‌

می‌تواند بپرد تا اوج‌ کوتاهی‌

در غروبی‌ غمگین‌

در درخشندگی‌ ماه‌

که‌ از دورترین‌ آسمان‌ می‌تابد

گاهی‌ از گوشه‌ی‌ یک‌ ابر

که‌ نمی‌بارد هرگز

تا بخنداند آن‌ نسترن‌ تشنه‌ که‌ چتری‌ است‌

برای‌ تف‌ یک‌ تابستان‌

که‌ در آن‌

کودکی‌ شاد

می‌تواند بخزد آرام‌

در آب‌

بنشیند لب‌ پاشویه‌ی آن‌ حوض‌

که‌ عمقی‌ دارد

کم‌تر از جرأت‌ یک‌ شیرجه‌

شعر من‌

آن‌ مانداب‌، آن‌ گیرا

نکند مردابی‌ باشد

در دورترین‌ سایه‌ی‌ یک‌ جنگل‌ دوشیزه‌

که‌ گاهی‌ بر آن‌

می‌نشیند آرام‌

دست‌ آرامش‌ خورشید

از روزنه‌ی‌ کوچک‌ برگ‌

برکه‌ای‌ پرماهی‌

ماهیان‌ حسرت‌

چشم‌درراه‌ که‌ هم‌راه‌ نسیم‌

بوزد صیادی‌ قلاّب‌ به‌ دست‌

تا به‌ سوری‌ بنشاند

ذوق یک‌ ذائقه‌ را

پیش‌ از آن‌ ظهری‌ که‌ خاک‌

آخرین‌ قطره‌ی این‌ تالاب‌ کوچک‌ را

پس‌ بگیرد از چنگال‌ گرمایی‌

که‌ به‌ سرقت‌ می‌آید هر روز

و شتابان‌ می‌کاهد از ژرفایی‌

که‌ به‌ اندازه‌ی یک‌ خیزش‌ قلاّبی‌ است‌

که‌ فرومی‌ماند در لجن‌ عادت‌

شعر من‌

آن‌ آیا، آن‌ گذرا

شاید

تندرودی‌ست‌ که‌ می‌غرّد

و می‌آید

از فراسوی‌ افق‌

جایی‌ که‌ ابرها می‌گریند

چشمه‌ها می‌جوشند

چشمه‌هایی‌ که‌ در آن‌ پرتو خورشید چنان‌ تابنده‌ است‌

که‌ به‌ حیرت‌ وا می‌دارد

هر دیده‌ی‌ جویایی‌ را

که‌ در آن‌ دامنه‌ دل‌ باخته‌است‌

چشمه‌هایی‌ جاری‌

از دل‌ قاف‌

از نهان‌خانه‌ی‌ سیمرغ‌

با زلال‌ حیوان‌

که‌ ز سرچشمه‌ی‌ خورشید روان‌ است‌ به‌ خاک‌

تا برویاند

دانه‌هارا

و برقصاند

ساقه‌ها را

و بجوشاند بر پنجه‌ی‌ هر شاخه‌

شکوفایی‌ صد غنچه‌ی‌ رنگین‌

رودباری‌ که‌ نه‌ گرمای‌ تف‌ تابستان‌

و نه‌ زهدان‌ عطشناک‌ کویر

قطره‌ای‌ می‌کاهداز ژرفایش‌

ژرفایی‌

به‌ بلندای‌ فلک‌ تا دریا

شعر من‌

آن‌ موّاج‌، آن‌ آشوب‌

باید اقیانوسی‌ است‌

بوسه‌بخشنده‌ به‌ هر گونه‌ی خاک‌

که‌ در آن‌

ماهیان‌ آزادند

زیر آن‌ خورشید

که‌ هماره‌ گرم‌ و تابنده‌ است‌

و به‌ خود می‌خوانند

هر دل‌ شیدا را

پریان‌ دریایی‌

که‌ در آن‌ خانه‌ دارند

با چنان‌ ژرفایی‌

که‌ نهنگان‌

آرزو دارند

یک‌ شب‌ آرام‌ بر بستر ناپیدایش‌

بیتوته‌ کنند

و چنان‌ پهنایی‌

که‌ در آن‌

ناخدایانی‌ سرگردانند‌

که‌ هویدایی‌ نایاب‌ترین‌ قارّه‌ را فریادند

اقیانوسی‌ که‌

تندرودان‌ همیشه‌

می‌شتابند

بی‌کران‌ ژرفایش‌ را

بی‌کران‌تر سازند

 

  • محمد مستقیمی، راهی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی