آیینه پردازان (ayinepardazan)

شناخت ماهیت و ساختار شعر

آیینه پردازان (ayinepardazan)

شناخت ماهیت و ساختار شعر

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

پراکنده گویی های فریبنده

يكشنبه, ۳۰ مرداد ۱۴۰۱، ۰۸:۴۳ ق.ظ

پراکنده‌گویی‌های فریبنده

 عنوان شعر اول : Winnrbago
فریادهای من ته فنجانِ چای وهم
اخر دلیل مردن فردا نشد ولی
روییده انتهای گلویش حباب دار
داری به دار دایره پیدا نشد ولی
فالش نوشته بود که همین روزهای پوچ
دیوانه ای که نیست خودش را نمی کُِشد
با رنگ یا که قرص؟بیا قصه را ببین
شاعر حریفِ عادت معنا نشد ولی
هرروز با سری متلاطم ، دلی که نیست
هرلحظه مدفنی که مرا حمل می کند
اینجا میان واژه ی دیوانه گم شدم
آن جا جنونِ صفر تماشا نشد ولی


سو لاک

 

نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)

عنوان مجموعه اشعار : :)

عنوان شعر اول : Winnrbago
فریادهای من ته فنجانِ چای وهم
اخر دلیل مردن فردا نشد ولی
روییده انتهای گلویش حباب دار
داری به دار دایره پیدا نشد ولی
فالش نوشته بود که همین روزهای پوچ
دیوانه ای که نیست خودش را نمی کُِشد
با رنگ یا که قرص؟بیا قصه را ببین
شاعر حریفِ عادت معنا نشد ولی
هرروز با سری متلاطم ، دلی که نیست
هرلحظه مدفنی که مرا حمل می کند
اینجا میان واژه ی دیوانه گم شدم
آن جا جنونِ صفر تماشا نشد ولی
نقد:
باید شعر شما را بیت به بیت به بحث بکشیم چرا که با تمام نواقصی که دارد مباحث بسیاری برای طرح و آموزش در آن هست.
ابتدا ردیف شعر که «نشد ولی» است. «ولی» از حروف ربط همپایگی است یعنی دو جمله هم ارز را به هم پیوند می‌دهد اگر تمام ولی‌ها را هم بپذیریم و بگوییم جمله پس از آن هم‌ارز جمله‌ی پیشین است آخرین «ولی» بلاتکلیف می‌ماند و همین بلاتکلیفی فریاد می‌کند که قبلی‌ها هم زاید هستند مگر این که با شگردهای رندانه که خیلی‌ها به کار می‌گیرند پس از آخرین «ولی» سه نقطه بگذاریم و ادعا کنیم شعر ادامه دارد و در تعلیق است که این گریز هم با تمام رندانگی لو می‌رود.
آن جا جنونِ صفر تماشا نشد ولی...
دوم ترکیبات ناملموس همچون: چای وهم، حباب دار، عادت معنا، جنون صفر و واژه‌ی دیوانه، ترکیباتی که گاهی تشبیهی و گاهی وصفی هستند و نه تنها این همنشینی واژه‌ها ابهام‌زدایی نمی‌کند بلکه بر ابهام می‌افزاید تا آن جا که اتهام اصرار را در خلق چنین ترکیباتی به عمد و تنها برای ژرفای تصنعی در شعر به همراه دارد.
دیگر بازی های زبانی است که تصویری نمی‌آفریند و اساس کلام می‌شود و تنها کاریکلماتوری خلق می‌کند که صد البته در جایگاه خود ارزشمند است ولی در ساختار شعر ویرانگری دارد اگر کاریکلماتور در خدمت روایت باشد عالیست ولی اگر خود اساس ساختار را در دست بگیرد زاید است مگر این که در جایی استقلال داشته باشد تا در مقوله‌ی خود نقد شود. توجه کنید:
داری به دار دایره پیدا نشد ولی
دیوانه ای که نیست خودش را نمی کُِشد
هرروز با سری متلاطم ، دلی که نیست
و آخرین نکته این که در تمام شعر حتی یک تصویر روشن و گویا نیافتم و اگر گاهی هم تصوری ایجاد می‌شود در ادامه از هم می‌پاشد. واقعاً از آفرینش این تصاویر که نیستند -به سیاق کلام خودتان- چه می‌آفرینید. این پراکنده‌گویی‌ها خواننده‌ای نخواهد داشت اگر تصویر در خیال خودتان روشن است چرا روایت شما مشکل دارد؟ و اگر روشن نیست چرا در شفافیت آن نمی‌کوشید؟ من که بر این گمانم اصلاً تصویری نیست که در خیال شکل بگیرد چرا که شاعر با مصداق‌ها کار نمی‌کند و تنها روابطش با واژگان است به شکلی که گاهی به ذهن خواننده متبادر می‌شود که واژگان را تصادفی برمی‌گزیند و کنار هم می‌چیند. می‌دانم که گاهی در بعضی جاها چنین پراگندگی‌هایی را تبلیغ می‌کنند و نام‌های پر طمطراق هم بر آن‌ها می‌نهند اما بدانید که این راه به ترکستان می‌رود. عمق و ژرفای شعر در نگاه شاعر است نه در پیچیدگی‌های حاصل از ناتوانی زبان. پیام ابتدایی یعنی انتقال تصویر فضای خیال شاعر باید هرچه روشن‌تر به خواننده برسد تا بتواند به تأویل بنشیند و برای خود تفسیری داشته باشد و خود را در آن آیینه‌ی صیقل خورده که شعرش خوانند ببیند.

  • محمد مستقیمی، راهی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی