ساختار استعاره ی کل در شعر کلاسیک
ساختار استعارهی کل(فضای استعاری) در شعر کلاسیک
بارها منقدان به این نکته اشاره کردهاند که شعر کلاسیک پارسی به ویژه قالب غزل در ارتباط عمودی ضعیف است و گاهی هم در انجمنهای ادبی شنیده شده که این نقص غزل را به عنوان یک ویژگی بیان میکنند که باید هر بیت غزل سازی جداگانه بنوازد البته فضای استعاری (استعارهی کل) در قالبهای مثنوی، چارپاره،قطعه و حتّی قصیده معمولاً مشکلی ندارد البته دوبیتی و رباعی به نظر میرسد کم آفتترین قالب در این محدوده است چرا که فرصت تاخت و تاز قافیه و ردیف نیست که ذهن سترون شاعر را بارور کند و او را به هیچکجاها ببرد و امّا در قالب غزل، باید گفت که معمولاً غزلی که از ابتدا تا انتها در یک فضای استعاری باشد، زیاد نیست و به ندرت به آن برمیخوریم، ناگفته نماند که در شعر امروز اینگونه غزل بیشتر است.
در غزل معمولاً واحد فضای استعاری تک بیت است. در یک غزل هشت بیتی گاهی با هشت شعر جداگانه روبروهستیم به شرطی که هر هشت بیت شعر باشد چون معمولاً یکی دو بیت شعار در فضای واقعی و یکی دو بینت هم شعار در فضای احساس و گاهی هم بیتی کاریکلماتور و بقیه هم شعر است و این مجموعه غزل را میسازد البته این واحدهای غیرشعری در قالبهای دیگر هم دیده میشود. گاهی یک مثنوی سراسر کلام حکیمانهی موزون شده است و حتّی یک بیت شعر هم در آن نیست و حتّی آن قالب کمآفت رباعی هم از آفت شعارهای مختلف در امان نبودهاست.
معیار تشخیص کلام در شعر بودن یا شعار بودن در قالبهای کلاسیک و نو تفاوتی ندارد، اگر فضای استعاری در خیال شاعر شکل نگیرد آن اتّفاق زبانی نمیافتد و شعر به وجود نمیآید دیگر فرق نمیکند که چگونه بیان شود: بیان ساده یا بیان موسیقایی، بحث سر این است که قالبهای کلاسیک، هم آفتپذیرترند، هم آفتزاتر البته این دو پدیده معلوم نیست کدام مرغ است و کدام تخم مرغ، از آن جا که شاعر کلاسیکسرا به خاطر ساختار قالبهای کلاسیک بهویژه در غزل یک عامل تحریککنندهی قوی دارد تا ذهن او را بارور سازد و آن قافیهبندی است. همنشینی ردیف و قافیه در ساختار شکل گرفتهی یک غزل یک فضای خیالی ایجاد میکند که هیچ احساسی پشت آن نیست یعنی مشبهبهی به وجود میآید بیآن که مشبهی در کار باشد این است که بیشتر ابیاتی که این گونه متولّد شدهاند در حقیقت خلق فضای استعاری نمیکنند. ذهنیّت شکل گرفته، حاصل اطّلاعات شاعر و توجّه او به واژههاست نه مصداق آنها و این تمرین آنقدر تکرار میشود که ملکهی ذهن میگردد به گونهای که مجموعهای از شاعران قافیهبند با یک هنشینی ردیف و قافیهی مشترک که معمولاً در طرحهای انجمنی اتّفاق میافتد به تصویرهایی مشترک و همسان میرسند و آنوقت داد و قال که این از من است و من زودتر گفته بودم و دیگر جنجالها که آخرالامر با وساطت استادی به مبحث توارد کشانده شده غائله خاتمه مییابد در حالی که اگر تصویری باشد کسی جز همنشینی ردیف و قافیه خالق آن نیست که آن هم اگر خوب جستوجو شود در آثار گذشتگان بارها به تکرار رسیده است و گاهی اصلاً تصویری در کار نیست همان بازیهای زبانی و تناسبهای واژگانی است نه بیشتر البته هستند شاعرانی که از این تلقیح مصنوعی با توجّه به مصداق واژگان نه خود واژه همان فضای استعاری مورد انتظار را به کمک واژگان خلق میکنند که باز هم چون بر مبنای فضای احساس شکل نگرفته، فضای استعاری نافص به نظر میآید مگر این که شاعر از همنشینی واژگان ردیف و قافیه به یک احساس برسد تا مسیر طبیعی تولّد یک فضای استعاری طی شود که البته این تولّد را هم حاصل یک تلقیح مصنوعی نامیدهایم. این آفت در ذهن شاعران کلاسیکسرا کاری میکند کارستان به طوری که دیگر قادر نخواهند بود خارج از قالبهای کلاسیک کلامی به زبان آورند و در قالبهایی که قافیه هم چندان دخیل نیست به نوعی دیگر با ایجاد تداعی از واژگان به کار رفته در ابیات قبلی به خلق تصاویر رسیده یا با یادآوری اطّلاعات ادبی و غیر ادبی به زیر و رو کردن آنها میپردازند و به خیال خود شعر میسرایند در حالی که میسرانند.
- ۰۱/۰۵/۱۴