تداعی معانی
چاقو را بردار
خراش تازه ای روی پوستت بکش
که به درد
زخم کهنه ات بخورد
والا تو میمانی و
درد بد قواره ای که
هرچه دهانش را می دوزی
به تن فریادهایت گشاد است
علی امیدیان
نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
نقد:
تداعی معانی
یک شعر خوب که از نظر شناخت ماهیت ایرادی ندارد ملموس است و عینی با فضایی که احساس پیچیده در آن با لامسه انتقال مییابد با ایجاد خراش احساس درد منتقل میشود که این حس با شگرد فعل امر «بردار»، «بکش» در خواننده ایجاد میشود این کاربردها در روایت برای حمل بار عاطفی کلام به ساختار برمیگردد و صمیمیت بیان که مهارت است و آموختنی و این مهارتها با مطالعهی فنی کسب میشود هنگامی که به چنین مواردی در مطالعات خویش روبرو میشویم با موشکافی در ساختار زبان به ویرایش عناصر زبر زنجیرهی زبان چونان «آهنگ«، «درنگ»، «کشش» و «تکیه»، حابجاییها و بسیاری از عوامل عاطفی که در زنجیره نیستند ولی نیمی از بار زبان را بر عهده دارند. شناخت زبان در صرف و نحو زبر زنجیرهها ضروریترین آموزشی است که یک شاعر نیاز دارد چرا که لوازم ظهور آفرینش او هستند. این رسالت در این شعر بر عهده «آهنگ» کلام است.
نکتهی برجستهی دیگر در روایت این شعر سلسلهی تداعیها هستند که همچون رشتهای چارچوب روایت کلکوار به هم میبندند. خوشبختانه عوامل این تداعیها مثل خیلی از شعرهای گنگ در این شعر حضور دارند و ذهن خواننده را در فضا معلق نمیکنند. ملاحظه کنید:
واژهی «کهنه» در ترکیب «زخم کهنه» «بدقوارگی» را تداعی میکند که خود لباس را به ذهن متبادر میسازد بعد «دوختن» و «گشادی» و «تن» در پی میآیند و این «لباس» است که فرم شعر را طراحی میکند و از همه زیباتر خراش حاصل از چاقو که سوزش و درد زخم را در پایان شعر به فریاد میرساند هر چند فریادی درخور نیست و این زخم آنقدر کهنه است و دهان گشاد که با هیچ رفویی قوارهی آن فریاد نیست و اوج شعر همین جاست. دهان گشاد زخم که تصویر فریاد را ترسیم میکند و با تمام گشادی از پس فریاد درخور برنمیآید.
زیباییهای جزء روایت علاوه بر آنچه اشاره شد در فعل «بخورد» هم تجلی دارد:
خراشی که به درد زخم کهنه بخورد همسانی کند، بیانگر زخم کهنه باشد، درمان زخم کهنه باشد یا سوزش و دردش آن زخم کهنه را تحتالشعاع قرار دهد. هیچ فعلی بهتر از این نمیتوانست این بار را بکشد چه در معنای حقیقی و چه در معنای کنایی یا زخم بدقوارهای که هرچه دهانش را میدوزی، دهانش را چاکش را نه، چاک دهان هم نه و همهی اینها بله «دهان» همهی این بارها را بر دوش دارد.
با تمام این ویژگیها و آن همه حسن یک مشکل در تقطیع شعر وجود دارد که نتیجهی بیدقتی است:
جدایی انداختن بین مضاف و مضافٌالیه «دردِ زخم کهنه» به بهانهی تقطیع که هیچ منطقی هم پشت آن نباشد ضعفی نیست که بتوان از آن گذشت:
که به دردِ
زخم کهنهات بخورد
بهتر این دو مصراع ادغام شود:
که به دردِ زخم کهنهات بخورد