موسیقی شعر
موسیقی شعر
منظور از اصطلاح موسیقی در این جا آهنگین شدن کلام است و بحث هنر موسیقی نیست زیرا که خاستگاه همهی هنرها دنیای خیال است و از این بابت تفاوتی بین شعر و موسیقی نیست تنها لوازم ظهور آنها متفاوت است. شعر با واژهها ظاهر میشود، موسیقی با نتها.نقاشی با رنگها و... بحث ما بحث موسیقی در کلام و همراه شدن با شعر است که چه مغلطهها و ملقمههایی به وجود آورده است. این آمیزش یعنی همراه شدن دو هنر شعر و موسیقی را نمیخواهم به عنوان عیب مطرح کنم و آن را آفت شعر بنامم چرا که هنر موسیقی بالّذات نمیتواند بد باشد. آنجایی به صورت آفت ظاهر میشود که خلط مبحث اتّفاق میافتد و ماهیّت این دو هنر مخلوط میشود تا آنجا که هر کلام موزونی شعر نامیده میشود. موسیقی کلام، چه از نوع بیرونی و چه درونی یعنی چه موسیقی حاصل از نظم هجاها در وزن عروضی یا نظم تکیهها یا هر نظمی در کلام و یا موسیقی حاصل از تکرار واژگان یا واجها و یا تناسب بین پدیدهها هر گاه در گفتار اتّفاق بیفتد، موسیقی است مگر این که این تناسبها در فضای خیال و در ساختمان خیال شاعر شکل بگیرد که گونهی دیگریست. همهی این انواع، اتّفاقی است که در گفتار میافتد و در جغرافیای همان گفتار هم زندانی و محدود میشود و قابل انتقال به گفتارهای دیگر هم نیست(ترجمه پذیر نیست). این موسیقی هنری است که همراه شعر شده است. هم در شکل کلاسیک و هم در شکل نیمایی و به زیبایی کلام و التذاذ آن هم افزوده است امّا یادمان باشد، این زیبایی و التداد حاصل هنر دیگریست غیر از شعر، حاصل موسیقی است. اشتباه نشود این همراهی خوب است تا آنجا که اختلاط به جایی برسد که تفکیک ناپذیر شود. اگر تنها موزون شدن کلام آن را شعر کند دیگر این همراهی آفت است. به این دوبیت توجّه کنید:
هر که دارد امانتی موجود بسپارد به من به وقت ورود
نسپارد اگر شود مفقود بنده مسئول آن نخواهم بود
این دوبیت در قدیم بالای سر حمامی در گرمابههای عمومی نوشته شده بود. دو بیت با موسیقی کامل و با چهار قافیه. این کلام اگرچه انسان را به ترقّص هم وادارد شعر نیست.
یک هنر دیگر هم مثل موسیقی در همراهی با شعر دیده میشود که آن را هم میشناسیم و آن بازیهای گفتاری است که به شکلهای مختلف خود را نشان میدهد و آن هم محدود است در جغرافیای یک گفتار و اتّفاقی است که در گفتار میافتد نه در زبان، ترجمه پذیر هم نیست این ساختار همان است که کاریکلماتور نامیده شده و این پدیده هم مثل موسیقی به کلام زیبایی و التذاذ میافزاید امّا از ذات شعر نیست چرا که در زبان اتّفاق نمیافتد بلکه در گفتار شکل میگیرد البتّه ساختاری پیچیده دارد که خود میتواند یک موضوع ارزشمند تحقیقاتی باشد چون این بازی در گفتار به شکلهای مختلف اتّفاق میافتد. توجّه داشته باشیم که لذت حاصل از این پدیده در همراهی با شعر از نوع لذّت بازی است و گاهی زیبایی و لذتی را که این پدیده با خود همراه میآورد و با شعر درمیآمیزد با التذاذ و زیبایی آفرینش هنری در شعر اشتباه گرفته میشود این پدیدهها راتفکیک شده در نظر میگیریم.این دو پدیده یعنی موسیقی و کاریکلماتور گاهی با شعر درآمیختهاند و گاهی تنها هستند:
بیتی که هم شعر است هم موسیقی دارد هم بازی زبانی:
ما قافلهی بینفس موج سرابیم
چندین عدم آن سوست صدای جرس ما
(بیدل دهلوی)
بیتی که تنها موسیقی دارد:
نصیحت گوش کن جانا! که از جان دوستتر دارند
جوانان سعاتنمند پند پیر دانا را
(حافظ)
کلامی که تنها بازی زبانی است:
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
(حافظ)
اینها را جداگانه در نظر میگیریم تا خلط مبحث پیش نیاید. کلامی را میگوییم شعر است که ماهیّت شعری داشته باشد. حالا میخواهد موزون باشد یا نباشد، بازی زبانی در آن باشد یا نباشد.
- ۰۱/۰۵/۱۳