آیینه پردازان (ayinepardazan)

شناخت ماهیت و ساختار شعر

آیینه پردازان (ayinepardazan)

شناخت ماهیت و ساختار شعر

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

ترجمه پذیری معیار شناخت ماهیت شعر

جمعه, ۱۴ مرداد ۱۴۰۱، ۰۳:۳۵ ب.ظ

ترجمه‌پذیری معیار شناخت ماهیّت شعر

بارها با این مبحث و این ادّعا روبرو شده‌ایم که: «شعر را نمی‌توان ترجمه کرد، در ترجمه زیبایی‌های شعر نابود می‌شود و زیبایی‌های شعر قابل انتقال از زبانی به زبان دیگر نیست و ادّعایی از این دست.»

البته به یک معنا هیچ متنی کاملاً ترجمه نمی‌شود و این ادّعا برمی‌گردد به ویژگی زبان‌های مختلف که هر کدام توانی دارند و این توان‌ها کاملاً بر هم منطبق نیستند. این نکته منطقی و علمی است ولی این ویژگی تنها مربوط به شعر نیست این عدم انطباق قدرت ارتباط و بار ارتباطی زبان‌ها و دایره‌ی معانی واژه‌ها و هزاران عامل دیگر که در زبان‌های مختلف متفاوت است در ترجمه‌ی هر متنی صادق است یعنی یک متن فلسفی هم در نرجمه نمی‌توان هر آنچه را در زبان اصلی دارد به زبان دوم منتقل کند امّا این عبارت که شعر قابل ترجمه نیست نمی‌خواهد این ویژگی را بیان کند چرا که بحث در گستره‌ای دیگر است.

بله اگر شعر را آن مجموعه‌ای بنامیم که جمع شده است شامل قسمتی از کلام که ماهیّت اصلی شعر است و موسیقی همراه شده با آن و همچنین بازی های زبانی که این مجموعه را همراهی می‌کند. درست است این مجموعه ترجمه پذیر نیست چرا که موسیقی به وجود آمده و همراه کلام شده ویژگی زبان اصلی است مثلاً موسیقی عروضی حاصل از نظم هجاها و تساوی آن‌ها در شعر پارسی در ترجمه ویران می‌شود و اگر بخواهیم در زبان دوم نیز کلام را موزون کنیم باید با وزن موجود در زبان دوم کلام ترجمه شده را موزون سازیم که گاهی در بعضی ترجمه‌ها این اتفاق افتاده که مثلا شعری از زبان عربی به فارسی ترجمه شده و مترجم ترجمه‌ی خود را در فارسی دوباره موزون ساخته است امّا بحث ما این نیست بحث این است که این موسیقی در ترجمه نابود شده است و دوباره موزون کردن آن به نوعی دوباره سرودن است بحث این است که موسیقی قابل انتقال نیست چرا که ساختار دو زبان متفاوت است هم از نظر ساختار واجی هم واژگانی و هم نحوی.

بازی‌های زبانی نیز درست مثل همان موسیقی هستند که ویژگی زبان اولند چرا که مثلاً واژه‌ای که در فارسی ایهام دارد در ترجمه‌اش به انگلیسی دیگر در زبان دوم ایهام ندارد.

بله موسیقی و بازی‌های زبانی همراه شده با شعر ویژگی زبان اولیه است این‌ها در محدوده‌ی یک زبان و زندانی همان زبان هستند و قابل انتقال به زبان دیگر نیستند امّا این دو پدیده از ماهیّت شعر نیستند هنرهایی هستند(موسیقی- کاریکلماتور) که با گفتار شعر همراه شده‌اند امّا اگر شعر آن فضای استعاری خلق شده در زبان(خیال) شاعر است این دیگر در همه‌ی انسان‌ها مشترک است و توصیف این فضا به هر زبانی(گفتاری) امکان‌پذیر است نه تنها به زبان‌های مختلف دنیا بلکه به زبان اشاره و رنگ و نقاشی نیز قابل ترجمه است و از این جهت است که ترجمه‌پذیری را می‌توان معیار شناخت ماهیّت شعر دانست. آن قسمتی از کلام که با ترجمه به زبان‌های دیگر انتقال می‌یابدشعر است و دیگر پدیده‌ها که قابل انتقال نیستند الحاقی هستند با تمام زیبایی‌هاشان و چون با ویژگی گفتار اولیّه سازگارند به گفتار دیگر منتقل نمی‌شوند:

گوش مروّتی کو کز ما نظر نپوشد

دست غریق یعنی فریاد بی‌صداییم

                        (بیدل دهلوی)

تمام تصویر این فضای استعاری خلق شده توسط شاعر، به هر زبانی قابل انتقال است چرا که اتفاق در زبان(قوه‌ی خیال) اقتاده است نه در گفتار و تنها چیزی که نمی‌توان انتقال داد نظم عروضی حاکم بر هجاهای کلام است که با ترجمه منتقل نمی‌شود مگر این که توصیف، ترجمه شده و به وزن رایج در زبان دوم درآورده شود تا وزن هم انتقال یابد البته این وزن دیگر آن وزن عروضی اصلی نیست و آنچه که به طور طبیعی انتقال می‌یابد همان فضای استعاری خلق شده یعنی همان شعر است و آنچه که قابل انتقال نیست موسیقی این کلام است.

یک نمونه از ساختارکلام بر مبنای یک بازی زبانی:

ساعت سنگ

حالا ساعت به وقت سنگ چند است؟

و من تا ساعت چند باید شعر خشم و سنگ بگویم؟

باران سنگ تا ساعت چند باید ببارد؟

ساعت تا ساعت چند باید معطّل این قصّاب‌ها شود؟

 

بدم می‌آید از گوساله‌ی صهیون

از مرینوس سیاست

از چاقویی که سپیده را قطعه قطعه می‌کند

به قصّاب رأی دهید

 

گوساله را با خوک، جمع کن

نجاست را با سیاست آمریکایی

تا مثل من بدت بیاید از قصّاب پسر

از چاقوی سیاست

بدت بیاید از آریل و رایس

-زنی که آمده است برج‌های دوقلو بزاید-

بدت بیاید از نتانیاهو

از پینوشه،

از دزدان بغداد و نفت!

 

ستاره‌ی شکسته‌ی داوود را چسبانده‌اند با سریش و گلوله

به خاک قدس

و می‌گویند آسمان این جاست

دنبال عصای سلیمان می‌گردند

دنبال کاست صدای داوود نبی

دنبال کلت کمری خاخام یک چشم

دنبال هیزم آتش نمرودند

 در خانه‌های الخلیل

دنبال شعرهای معین بسیسو

دنبال باروت نهان در باران

نارنجک پنهان در شکوفه و لبخند

دنبال خشاب‌های پر

در حنجره، در سنگ

 

فلسطین شکوفه می‌کند در باران خون و نمک

عروس می‌شود در توفان نیزه و خنجر

خیمه می‌زند چون سایه در شب

شلیک کنید به سایه

به آفتاب

به منظومه‌ی شمسی اردوگاه

شلیک کنید به ماه

به هلال محرّم‌الحرام

به بدر کامل

به خندق

شلیک کنید به ذوالفقار

به توفان

نه از سنگ‌ها کم می‌شود، نه از بادها

خون پرچم می‌شود و باد می‌شود و باران

اشک می‌شود و چشم می‌شود و دریا

خورشید می‌شود و عزّالدّین قسّام می‌شود

احمد یاسین می‌شود سپیده‌ی قدس

الرنتیسی می‌شود غروب فلسطین

دیوار حایل را با هول می‌کشند

در خندق،

شلیک می‌کنند به موج‌های مدیترانه

دست‌بند می‌زنند به دست باد

به انفرادی می‌برند ابر را

به جوخه‌ی آتش می‌بندند باران را

 

در این دشت،

ستاره خوابیده است و زخم خوابیده است و شمشیر

گرسنگی خوابیده است و جنون خوابیده است و سنگ

باران خوابیده است و گریه خوابیده است و شعر

بیدارش چه می‌کنی ای قصّاب بزرگ و کوچک و متوسّط!

رمی جمرات بوش عقبه است و بوش عقب مانده

و هفت سنگ را پیش از من «نرودا» زد

با «انگیزه‌ی نیکسون کشی»

و هفت سنگ من می‌زنم

و هفت هزار شاعر دیگر خواهد زد

سه نرون

سه شعر

سه هیتلر

سه گرگ، سه خوک، سه سوسمار!

بدم می‌آید از ابن ملجم و بلر و پینوشه

بدم می‌آید از پاول و عمرو عاص و جک استراو

از بوش و

گوسفندهای مرینوس و

شورای امنیّت

بدم می‌آید و دارد سرگیجه می‌رود اعصابم

 

حالا ساعت به وقت سنگ، چند است؟

                                                (علی‌رضا قزوه 1383)

این شعر که در مجموعه‌ی قطار اندیمشک چاپ شده و در زیرنویس آن نوشته شده که آن را خانم دکتر طاهره صفّارزاده ترجمه کرده است، ساختاری بر اساس کاریکلماتور دارد بگذریم از قسمت‌هایی از آن که به ساختار شعری می‌رسد ولی اساس آن بر یک ویژگی واژگانی است که آن هم واژه « موسی قصّاب» است که عبری آن می‌شود «موشه کاتساب» که در ترجمه این ویژگی و مفهوم قصّاب بودن او منتقل نمی‌شود نمی‌دانم خانم صفارزاده «موشه کاتساب» را که اساس این شعر را می‌سازد چگونه ترجمه کرده است و خیلی بازی‌های دیگر زبان در آن که در زبان فارسی زندانی است و در ترجمه نابود می‌شود. نمی‌خواهم زیبایی‌های حاصل از این بازی‌های زبانی را در این نوشتار کتمان کنم که کم هم نیستند ولی بپذیریم که از جنس شعر نیستند چرا که زندانیند در زبان فارسی و این ویژگی نمی‌تواند در فضای خیال همگانی و جهانی باشد چون اتفاقی نیست که در زبان می‌افتد بلکه اتّفاقی است که در گفتار می‌افتد

 

  • محمد مستقیمی، راهی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی