آیینه پردازان (ayinepardazan)

شناخت ماهیت و ساختار شعر

آیینه پردازان (ayinepardazan)

شناخت ماهیت و ساختار شعر

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

شعری برای شعر 4

جمعه, ۱۴ مرداد ۱۴۰۱، ۰۳:۵۸ ب.ظ

شعری برای شعر

تاریخ‌ شعر من‌

 

شعرم‌ از گاه‌ سرودن‌ تپشی‌ دارد در خویش‌

که‌ نازکای‌ حنجره‌ی‌ کدامین‌ پنجره‌ را

در کدامین‌ قرن‌

به‌ نوازش‌ بنشیند

و برویاند

بامدادانی‌ را که‌ نهان‌ داشته‌ در خویش‌

تا نسیمش‌ به‌ شکوفایی‌ آن‌ دورترین‌ باغچه‌ برخیزد

در دامن‌ این‌ دشت‌ بزرگ‌

کی‌ دم‌ زمزمه‌ برمی‌انگیزد؟

شور یک‌ رامش‌ بیگانه‌ را

از شعرم‌

آواز زمان‌

و به‌ خود می‌خواند

همگان‌ را که‌ به‌ پا خیزند

گوشه‌ در گوشه‌ی‌ هر پرده‌ سماعی‌ را

که‌ عشق‌ خنیاگر آن‌ باشد

تا به‌ تک‌مضرابی‌

هوش‌ از سر ببرد گوش‌ترین‌ ثانیه‌ را

کی‌ به‌ تاریکی‌ این‌ کوچه‌

که‌ از خانه‌ی‌ اکنون‌ زمان‌

تا خیابان‌ همیشه‌ جریان‌ دارد

می‌آویزد

شعر من‌؟

به‌ هم‌آهنگی‌ یک‌ آواز

که‌ شبی‌ مست‌ غزل‌خوانی‌

غم‌ این‌ سینه‌ی‌ پردرد مرا

به‌ فضا پاشد

و فروخیزد در خلوت‌ یک‌ عاشق‌

که‌ به‌ امّید تسلاّیی‌

چشم‌ بر پنجره‌ی‌ کور زمان‌ دوخته‌است‌

کی‌ به‌ آرامش‌ رؤیای‌ طلایی‌

می‌برد کودک‌ نوپای‌ زمان‌ را

شعرم‌؟

خفته‌ بر بالش‌ ابریشم‌ لالایی‌ آن‌ مادر غمگین‌

که‌ بر آن‌ است‌ بخواند همه‌ شب‌

"امشب‌ و فرداشب‌ و شب‌های‌ دگر هم‌"

کی‌ می‌آشوبدشعرم‌؟

خواب‌ شب‌های‌ سیاهی‌ را

که‌ سرانگشتان‌ شب‌پره‌ای‌

بی‌امان‌ مهرش‌ را دزدیده‌است‌

و می‌افروزد افروزک‌ یک‌ عاطفه‌ را

به‌ شرار یک‌ آه‌

تا فراخواند پروانه‌ی‌ عاشق‌ را

به‌ طوافی‌ که‌ فرومانده‌

در هاله‌ی‌ یک‌ حسرت‌ پاک‌

کی‌ فرومی‌ریزد شعرم‌؟

پرچین‌ سکوتی‌ را

که‌ به‌ پا می‌سازد گه‌گاه‌

شوم‌دستی‌ که‌ گل‌ باغچه‌ی‌ اشک‌ مرا

خار می‌پیچد

تا تراوش‌ بکند عطر دل‌انگیزش‌

به‌ مشامی‌ مشتاق

که‌ دل‌آزرده‌ی‌ گندابه‌ی‌ واماندگی‌ است‌

و می‌آراید آلاچیقی‌

تا فراسو

و در آن‌ احساسی‌ را

خوشه‌ می‌بندد

که‌ فرادستان‌ پرچین‌ پرواز زمان‌ باشد

کی‌ سراپرده‌ می‌آویزد شعرم‌؟

به‌ شبستان‌ دل‌ سوخته‌ای‌

که‌ نمی‌داند شب‌ را

در کدامین‌ پرده‌

چنگ‌ بیداد زند

تا به‌ شبگیر آغوش‌ رسیدن‌

شعر من‌ باید

نه‌ که‌ امروز که‌ فرداها

تا همیشه‌

شور انگیزد هر نغمه‌ی‌ جان‌بخش‌ زلالی‌ را

کز دل‌ عاشق‌ شوریده‌ برمی‌خیزد

در دل‌ شب‌

و بیاویزد بر تاری‌ هر کوچه‌

که‌ نجوای‌ می‌آلوده‌ی‌ مستی‌ را

در بغل‌ می‌گیرد

شعر من‌ باید

نه‌ که‌ امروز که‌ فرداها

تا همیشه‌ بنشیند

بر نرمای‌ لالایی‌ هر مادر بیدار

به‌ هر آشفتگی‌ کودک‌ خواب‌

و بیفروزد

گرمی‌ مهر به‌ کاشانه‌ی هر شاپرکی‌

که‌ ز مهمانی‌ یک‌ شعله‌

بازمی‌گردد هر شب‌

شعر من‌ باید

نه‌ که‌ امروز که‌ فرداها

تا همیشه‌

پیچکی‌ باشد پیچیده‌ به‌ دیوار سکوت‌

تا به‌ پا سازد

طاقدیس‌ احساس‌

تا فراسوی‌ زمان‌

و پراکنده‌ کند

عطر عشقی‌ سرشار

تا تمامیّت‌ آغوش‌ تمنّا را

لبریز کند

شعر من‌

نه‌ که‌ شعر امروز

بل‌ که‌ شعر فردا

شعر دیوان‌ زمان‌ باید

 

  • محمد مستقیمی، راهی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی