فضای دودی
تفنگ های دودی
زودتر از آنچه فکرش را بکنیم
به خانه رسیدند
شاید هر کس به جای ما بود
سوار اولین ماشین وحشت زده میشد
اما ما
به فکر بهار با شکوفه های سفید
و پرنده هایی که روی شانه هایمان آواز میخوانند بودیم
می دانستیم
رعد و برق
پشت پنجره ها کمین کرده
سالهاست
در سیاهی سیل می آید
این کابوس
طرح خوابهای من است
وقتی
با دورترین شب بخیر بعد از نیمه شب
به خواب می روم
گیج تر از آن هستم
که تشخیص بدهم
صدای توست
یا پرستاری که هر روز
شبیه تو میبینمش
زهرا محمدزاده
نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
فضای دودی
خیال شاعر در این شعر یک فضای کابوسی است که سعی شده این فضای دهشتناک که چندان هم چنان نیست با واژگان القا شود واژگانی چون تفنگ با صفت دودی که به پدیده ی خاصی عینیت نمی دهد و ماشین که با صفت وحشت زده می خواهد کابوس را طراحی کند شاعر به جای آن که طرح خود را اجرا کند می کوشد با واژگان خواننده را به فضای خیال خود ببرد پیداست فضای کابوسی شعر در مخیله ی خود شاعر هم یا شکل نگرفته یا مه آلود است البته اگر فضا مه آلود بود در راستای روایت بود چرا که خود دهشتناکی را به همراه داشت اما چنین نیست فضایی تصور نمی شود تنها گزارش داده می شود که تفنگ های دودی که مصداقی هم ندارند زودتر به خانه رسیدند و شاید اگر چنین بود چنان می شد این ها تصویری نمی آفرینند که تصوری برای مخاطب ایجاد کنند و این مشکل بزرگ روایت شعر است شاعر به ورطه ی کلی گویی افتاده و ناچار شده از گزارش کردن این شعر هم در پایان آرام آرام به سوی خیال می رود و شکل گزارشی آن کم رنگ می شود اما دیر شده است چون به پایان می رسد این یکی را شعر نامیدم چرا که به نظر می رسد فضایی هرچند کم رنگ به خیال شاعر آمده است اما نتوانسته به جزییات بپردازد و این شگرد بنیادین روایت نادیده گرفته شده است اگر مثل بند پایانی از ابتدا به جزییات توجه کرده بود من هم در نگاه خود تجدید نظر می کردم
- ۰۱/۰۵/۱۸