لذتهای فریبنده
شعرهایم ،
عاشق شدهاند
وقتی ،
نامت غزل است...
مریم تهرانی
نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
لذتهای فریبنده
این متن در فضای احساس روایت میشود و علاوه بر این یک ساختار روایی کلاسیک به مفهوم مضمونپردازی دارد و با این حساب نتیجه میگیریم که قالب شعر هیچ کمکی به نو بودن و یا شعر بودن متن نمیکند. این متن کوتاه از چند واژه پرداخته شده که هیچ کدام عینیت ندارند و به گونهای هستند که نمیتوانند دیده شوند: شعر و عاشق و نام و غزل هیچ کدام مصداق خارجی ندارند هر چهار، مفهوم هستند و به عبارتی اسم معنا اگر همه را اسم بگیریم گرچه عاشق صفت است که با کاربردی با بسامد بالا در جانشینی اسم میتوان آن را اسم نامید و پیوند این واژگان هم تناسب است و شما درست همانند یک شاعرِ کلاسیکسرایِ قافیهبندِ مضمونپرداز عمل کردهاید. فضایی نیافریدهاید که در گسترهی استعاری یا غیر استعاری بودنش بحث کنیم من این نوع رفتار ذهن را عملکرد کلاسیک نامیدهام که هر کجا و در هر قالبی باشد چه کلاسیک چه نیمایی یا سپید تفاوتی ندارد کارکرد ذهن، کلاسیک است و این حاصل نمیتواند شعر باشد این گونه مضمونسازیها را در هر کجا باشند و در هر قالبی باید از نوع علم به حساب آورد زیرا نویسنده تنها به کشف روابط بین پدیدهها و یا مفاهیم رسیده است و این کشف از مقوله ی علم است و اگر لذتی هم از آن نصیب مخاطب شود از نوع لذت هنری نیست و آفرینشی در آن نیست. این لذت از نوع لذت علمی است لذت روبرو شدن با کشف روابط پدیدهها و مفاهیم.
یکی از اشتباهاتی که ما در شناخت هنر دچار آن میشویم و معیار سنجش به حسابش میآوریم لذت بردن از کلام است که لازم است متذکر شویم هر لذتی لذت هنری نیست و تا لذت هنری نباشد کلام نمیتواند شعر باشد. لذایذی که ما را در نقد به خطا میکشاند گرچه محدود به این چند مورد نیستند اما برجسته ترینشان عبارتند از:
1- لذت موسیقی کلام، چه موسیقی بیرونی چه درونی تا حدی که برخی از منتقدان در تشخیص نظم و شعر و تفکیک آن دو به خطا میروند غافل از آن که موسیقی هنر است و لذت حاصل از استماع آن لذتی هنری است امّا موسیقی هنر دیگری است که نباید با مبحث شعر خلط شود و تنها اگر موسیقی در کلام از هر دو نوع بیرونی و درونی در خدمت روایت باشد پذیرفتنی است و اگر چنین نباشد آفتی است که متأسفانه نقد ما از این آفت بسیار آسیب دیده و همچنان میبیند.
2- کاریکلماتور یا بازیهای زبانی که شنونده از استماع آن لذت میبرد امّا این لذت از نوع لذت بازی است و این مقوله هم تا آن جا که در خدمت روایت شعر است پذیرفتنی است و اگر نباشد بهتر است جداگانه نقد شود و تنها به دلیل همراه داشتن لذت نباید منقد را به خطا اندازد.
3- علم، که تا اندازهای به ساختار آن با اصطلاحات قافیهبندی مضمونپردازی اشاره شد. لذت این مقوله هم از نوع لذت آموختن و آشنا شدن با روابط تازهی پدیدهها و مفاهیم است اگر برای خواننده تازگی داشته باشد ولی اگر نشخوار کشفهای علمی گذشتگان باشد که اغلب چنین است نه تنها لذت ندارد که آزاردهنده است.
4- شعارهای احساسی، تعلیمی و... که معمولاّ در قالبهای کلاسیک فریبنده است گرچه این شعارها گاهی سخنی حکیمانه و پرشور است و میتواند لذایذی از نوع خود داشته باشد ولی هرگز لذت هنری نیست.
با این حساب کلام شما در متن کوتاه بالا از نوع سوم، کشف علمی است که نوآوری هم ندارد رابطهای ظاهراّ کشف شده است که گمان نمیکنم کسی آن را نداند و توجه داشته باشید برخورد عاشق شدن شعر هم گرچه بیانی شاعرانه دارد ولی به متن شعریت نمیبخشد.
بکوشید همانند شعر «قهوه» از فضای واقعی که احساستان را برانگیخته که همان نام معشوق باشد: «غزل»، فضای دیگری مشابه با واقعیت امّا دیگرگون خلق کنید تا به آفرینش مجازی که همان آفرینش انسان و هنر انسان است برسید.
- ۰۱/۰۵/۱۸