روایت با حواس پنجگانه
روایت با حواس پنجگانه
عنوان شعر اول : تنهایی
ریههای طاقتام از سیگارِ تنهایی
سوراخ سوراخ
بس که تو را پُک زدهام
و تو دود شدهای
رقص کنان
در هوای من.
عنوان شعر دوم : نجوا
هوای آن احساس خنکی را دارم
که از هُرم نفسهای تو
بر پوست گردنم
- جایی نزدیکتر از رگ -
در تنم میدود
که زیر گوشم
مُدام
به نجوا
مرا باز میخوانی به آغوش خود
بخوان
بار دیگر مرا بخوان.
عنوان شعر سوم : گَس
موهایم را میبافم
سفت میبندمشان
که خواب تو را نیاشوبند
چنان که هر روز چرخ میزنم در خیالت
و هر شب به شیرینی میآیم به خوابت
دستانت را میگیرم
سفت میبندمشان
با زنجیر گیسوی بافتهام
و با خودم تو را میکِشم تا رؤیای رسیدن
با تو چرخ میزنم در جنون
چرخ… چرخ… چرخ…
دستانمان لیز میخورد از هم
رها میشوی از زنجیر
چون بافهی باز شدهی گیسوانم
باز بافهی گیسوانم
چون خواب تو پریشان میشود
میپری از خواب من
گس میکند دهان هر دو مان را
بوسههای نگرفته
حرفهای نگفته…
نرگس افری
نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
عنوان شعر اول : تنهایی
ریههای طاقتام از سیگارِ تنهایی
سوراخ سوراخ
بس که تو را پُک زدهام
و تو دود شدهای
رقص کنان
در هوای من.
نقد:
این متن باید از دو جهت مورد بررسی قرار گیرد چرا که ترکیب اضافی موجود در مصراع اول دو بعدی است:
ریههای طاقتام از سیگارِ تنهایی
«سیگار تنهایی» که ترکیبی اضافی است میتواند دو نوع ترکیب را شامل باشد ابتدا «اضافه اقترانی». اگر این ترکیب را اضافه اقترانی بگیریم «سیگار» واقعی است و سیگاری است که همراه با تنهایی است یعنی سیگاری که در تنهایی دود میشود و این برداشت در ادامهی مشکل ایجاد میکند چرا که در مصراع سوم به آن خطاب میشود با ضمیر «تو» و اگر مرجع ضمیر «تو» همان سیگار دود شونده در تنهایی باشد متن یک گفتگوی ساده با سیگار است که نتوانسته فضایی استعاری خلق کند و توان آن را ندارد که به چیزی جز سیگار در تأویل تعبیر شود و متن تنها یک گلایه است از سیگاری که ریههای طاقت شاعر را سوراخ سوراخ کرده است که البته ترکیب ریههای طاقت هم اگر ترکیب تخصیصی باشند معنایی و اگر ترکیب تشبیهی باشند معنای دیگری را القا میکنند.
حال اگر ترکیب «سیگار تنهایی» را ترکیب اضافهی تشبیهی بگیرم دیگر سیگاری در کار نیست و این تنهایی است که چون سیگار ریههای طاقت شاعر را سوراخ سوراخ کرده است این جاست که مرجع ضمیر «تو» میتواند دو مورد باشد: یکی همان تنهایی که پک زدن به آن تنها به دلیل این که به سیگار تشبیه شده پذیرفتنی است اما بقیهی متن چه میشود: «دود شدن تنهایی» آن هم رقصکنان در «هوای من» البته به ایهامی که در واژهی «هوا» وجود دارد توجه داشته باشیم که هم هوای اتاق من است و هم هوا و هوس من یا حال و هوای من اما هیچ اشارهای به این که چگونه این تنهایی را رقصکنان دود میکنی و از بین میبری در متن وجود ندارد پس ناچار باید بپذیریم که این تأویل و تفسیر هم نادرست است.
دیگر این که مرجع ضمیر را انسانی بگیریم که نامش نیامده و این ضمیر جانشین اسمی نیست که پیش و پس از آن آمده باشد و ناچار باید مرجع آن را معشوقی بگیریم که شاعران بنا به عادت یا هر دلیل دیگری او را «تو» خطاب میکنند و پذیرفتنی است چرا که تقریباً یک سنت ادبی است. حال بیایید این «تو» را معشوق بگیریم که تنهاییش چون سیگاری ریههای طاقت شاعر را سوراخ سوراخ کرده است با این فرض باید پک زدن به این معشوق را درک کنیم که تنها تعبیری که از آن می توان داشت «بوسیدن» است که شاعر این معشوق را با «بوسیدن» دود میکند رقصکنان در هوا و هوس خودش که پذیرفتنی است و فضای استعاری هم که لازمه شعر بودن است شکل میگیرد ولی بیاییم ببینیم کجای این متن ایراد دارد که ذهن خواننده باید با این همه تاب و پیچ و چالش به تأویل و تفسیری ساده برسد. پیداست ایراد در عدم دقت در انتخاب واژهها برای روایت است و بس!
یک اشاره هم داشته باشم به اشتباه رسمالخطی که در تایپ شعرتان دارید:
«طاقتام» همزه نمیخواهد و نیاز به واج میانی ندارد چرا که انتهای واژهی «طاقت» صامت است و در پذیرفتن پسوند نیازی به واج میانجی ندارد پس بنویسید: «طاقتم»
عنوان شعر دوم : نجوا
هوای آن احساس خنکی را دارم
که از هُرم نفسهای تو
بر پوست گردنم
- جایی نزدیکتر از رگ -
در تنم میدود
که زیر گوشم
مُدام
به نجوا
مرا باز میخوانی به آغوش خود
بخوان
بار دیگر مرا بخوان.
نقد:
شعر بسیار خوبی است که لازم میدانم این برجستگی را بگشایم تا ویژگیهای آن نمایان شود برای کاربرد شگردهایش برای سرودنهای پس از این:
شعر با یک پارادوکس در تصویر آغاز میشود که حس بساوایی را به خدمت گرفته است شایان ذکر است که با این که در ازتباط شعر گفتار لازمهی تظاهر شعر است اما همین گفتار تنها حس شنوایی را به کار نمیگیرد هر پنج حس ما در ایجاد ارتباط با مخاطب به یک اندازه میتوانند کارساز باشند گرچه شاعران بیشتر از حس شنوایی و بینایی یاری میجویند ولی در این جا حس بساوایی است که عامل ارتباط با مخاطب شده و شعر را عینیتر کرده است:
خنکای حاصل از هرم نفس که پارادوکس اشاره شده را در بر دارد شاید به ذهن برخی برسد که هرم خنکا ایجاد نمیکند اما من چنین اعنقادی ندارم این خنکا، خنکا نیست که حسی است مشابه خنکا در گرمای طاقتفرسا که بسیار بجاست و دو مصراع بعد که بار روایت را برای استعاری شدن فضا بر دوش میکشد و آن تلمیح عبارتی است که در مصراع چهارم به صورت معترضه نوشته شده است و اشاره دارد به آیهای از قرآن کریم:
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ﴿۱۶﴾ سوره ۵۰: ق - جزء ۲
(و ما انسان را آفریده ایم و مى دانیم که نفس او چه وسوسه اى به او مى کند و ما از شاهرگ [او] به او نزدیکتریم)
و این مصراع کار قرینهی صارفه را میکند در تبدیل فضای توصیفی به فضای استعاری و تصویر را از یک ظاهر اروتیک به فضایی تأویلپذیر می برد و شعر را به اوج خود میرساند. لازم است یادآوری کنم که قرینه صارفه در استعاری شدن کل فضای توصیفی شعر، بر دوش روایت است که پیچیدگیها و گونههای بسیاری دارد که بر خود بایسته میدانم برخی از آنها را کشف کنم و نه در کتابی بلکه دست کم در مقالهای ارائه دهم گرچه بر این باورم که این گستره حتی در یک کتاب هم نمیگنجد.
عنوان شعر سوم : گَس
موهایم را میبافم
سفت میبندمشان
که خواب تو را نیاشوبند
چنان که هر روز چرخ میزنم در خیالت
و هر شب به شیرینی میآیم به خوابت
دستانت را میگیرم
سفت میبندمشان
با زنجیر گیسوی بافتهام
و با خودم تو را میکِشم تا رؤیای رسیدن
با تو چرخ میزنم در جنون
چرخ… چرخ… چرخ…
دستانمان لیز میخورد از هم
رها میشوی از زنجیر
چون بافهی باز شدهی گیسوانم
باز بافهی گیسوانم
چون خواب تو پریشان میشود
میپری از خواب من
گس میکند دهان هر دو مان را
بوسههای نگرفته
حرفهای نگفته…
نقد:
این شعر حال و هوای عجیبی دارد که این اعجاب را نحوه روایت به وجود آورده است. راوی که دانای جزء است و خود درون روایت است تأویلپذیری را به شعر میبخشد و گسترهای تا بینهایت دارد. این «منی» که گیسوهایش را میبافد تا... هر کسی و هر چیزی میتواند باشد حتی خدا! و ایجاد چنین گسترهای در شعر آن هم در قالب راوی کاری برجسته است. شعر روشن و روان است گرچه بظاهر فضایی اروتیکی را تصویر میکند البته با حجب و حیای تمام ولی این تنها فضای تصویر است و عناصر زیادی در شعر هستند که آن را از این آلایش دور میکنند با آن که این مجال را به خوانندگانی که ممکن است دوست داشته باشند در همان فضا سیر کنند سلب نمیکند.
یک تصرف کوچک را در این شعر ضروری میبینم که در حد افزودن یک واژه است. مصراع سوم بهتر است این گونه کامل شود تا مصراع چهارم را بدرستی کامل کند:
که خواب تو را نیاشوبند
- ۰۱/۰۵/۲۴