زبان شعر
زبان شعر
عنوان شعر اول : زادروز
زاده می شدم
در پیچ و تاب نسوجی از جنس بلور
و آوازی سرد
همهمه ی سلولهایی که همبند زمین نبودند ...
به پیراهن سرخی افتادم
لمس گلهایش تاوان سختی بود
و اولین هجای بیداری را فریاد می کشیدم ...
همه چیز درمن
خلاصه می شد ...
بهارک میرزایی
نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
به نظر میرسد که شعر ماهیت خود را درک میکند. فضای یک تولد عجیب و غریب که بخوبی میتواند فضایی استعاری باشد. این برداشت از کلیتی است که در خوانش ابتدایی دستگیر مخاطب میشود. فضایی که با تمام نواقص روایت، خود را نشان میدهد و فریاد دارد که تأویل پذیرم اما متأسفانه با آن که اصالت دارد روایتش چنان بیمار است که خواننده را در داوری خود به تردید میبرد. روایتی آکنده از ابهامهای جورواجور که هم نتیجهی ضعف زبان است و هم حاصل کنایاتی نیمبند و گاهی غریب و دور از ذهن و گسیختگی روایت که ظاهراً نتیجهی حذفهای نابجاست. بهتر آن است که این روایت بیمار را بشکافیم تا شاید راهی برای درمانش بیابیم که اگر ضعفهای روایت شناخته شود درمانش آسان است. ناگزیریم از بررسی جزء به جزء عناصر زبانی و صنایع به کار گرفته شده در آن:
نخستین مورد در فعل مصراع اول است:
زاده میشدم
زمان این فعل حال و آینده است که با ساختار مجهولیش میتوانست یک عادت شکنی و آشنایی زدایی بینظیر را در بر داشته باشد اما با ظهور دو فعل «افتادم» و «بود» در مصراعهای پنجم و ششم آنچه رشته شده پنبه میشود.
مورد دیگر حذف است حذفهایی که ظاهراً به قرینهی لفظی است اما به گونهای است که خواننده را سر در گم میکند و با یک تردید درگیر میکند که آیا حذف صورت گرفته است یا نه؟ بر این گمانم که احتمالاً خودتان هم به این موارد حذف توجه نداشتهاید. دقت کنید:
متمم «در پیچ و تاب» از ابتدای دو مصراع سوم و چهارم حذف شده است اما چون این حذف عبارتی ترکیبی از یک حرف اضافه و دو اسم معطوف است و دو مصراع سوم و چهارم هم ظاهراً نقصی ندارند جز گنگی و ابهام، این نوع حذف در این همه پیچیدگی گم میشود.
حال بپردازیم به ابهام حاصل از تصویرهایی که چندان عینی نیستند:
در پیچ تاب نسوج بلورین، آواز سرد و سلولهای همبند زمین، این پیچیدگیهای حاصل از این پیچ و تابها آن قدر پیچیده است که خواننده نمیتواند تصوری از آنها داشته باشد.
مورد دیگر کنایات گنگ است: سلولهای همبند زمین، پیراهن سرخی که لمس گلهایش تاوانی ناشناخته دارد و اولین هجای بیداری که نفهمیدم «بی»، همان اولین هجا، برای چه مفهومی فریاد کشیده میشود؟ و در پایان هم دوباره فعل ماضی سادهی «میشد» که با ساختاری که افعال مضارع میتوانستند بسازند مغایرت دارد.
اینها همه، روایت را نامفهوم کردهاند. ببینید روایت شما باید به گونهای باشد که اگر به یک نقاش ارائه شود باید بتواند آن را بر بوم پیاده کند.
- ۰۱/۰۵/۲۴