کنایه
کنایه
عنوان شعر اول : رستگاری
دلباخته ی پیراهنی در باد بودم،
پیش از طلوع آفتاب
دست هایی مرا چید
قامت رستگاری ام هنوز جوان بود،
دیگر آواز فصل ها را نخواهم شنید
و مرا تنها آنهایی خواهند شناخت که
عمری سر بر دیوار گذاشته اند.
عنوان شعر دوم : دینداران
هرسال با فصل شکوفه های گیلاس
با تو ملاقات تازه ای خواهم داشت،
انتظار، نخستین دین تاریخ
مرا از شانه های صخره ای استوار
ساخته است.
عنوان شعر سوم : مهاجران بی بازگشت
پل های بی رمق
وقتی از آستین بیرون آمدند
چه اندازه آواز خواندیم
و بازو در بازو
دور آتش ماندیم،
می دانستیم
عمرمان کوتاه است،
قرار نبود ما بازگشت دوباره ی مهاجری را ببینیم
تو،
تمام قاعده ها را بر هم زدی.
مینا احمدی کهجوق
نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
عنوان شعر اول : رستگاری
دلباختهی پیراهنی در باد بودم،
پیش از طلوع آفتاب
دستهایی مرا چید
قامت رستگاریام هنوز جوان بود،
دیگر آواز فصلها را نخواهم شنید
و مرا تنها آنهایی خواهند شناخت که
عمری سر بر دیوار گذاشتهاند.
نقد:
روایت بیش از حد شاعرانهی هر سه شعر شما بیش از حد شایان توجه است آنچه که در این روایات بسامد بالایی دارد استفاده شما از کنایات است که تقریباً همهی آن ها ساخته و پرداختهی خود شماست که چون تکراری نیست درک آن بیتأمل ممکن نیست و گاهی تأملی ژرف میطلبد. این ویژگی باعث میشود که در بدو امر، خواننده به این گمان بیفتذ که روایت دچار ابهامهایی تصنعی است که شگرد بعضی برای تظاهر، به ژرفاندیشی است ولی تأکید میکنم که کار شما از این تهمت مبراست اگر ابهامی در کار است حاصل همین کنایات تازه است و اگر ضعفی در کنایات باشد باید بهآن اشاره شود. حال برای روشن شدن بحث از ابتدای اولین شعر یکی یکی اشاره میکنم:
دلباختهی پیراهنی در باد بودم،
دو کنایه در این مصراع تجلی دارد که اولی یعنی «دلباخته» سابقهای طولانی دارد تا حدی که امروز معنای مجازی آن را اغلب مخاطبین معنای حقیقی میپندارند و مشکلی با آن ندارند ولی کنایه دوم: «پیراهنی در باد» که تازهی تازه است و داغ داغ انگار همین الآن از تنور درآمده البته پیراهنی در باد شاید در آثار پیشین بارها تکرار شده باشد اما به نظر میرسد هر بار و در هر اثر معنایی تازه برای خود در همان متن دارد و این جاست که ابهام آغاز میشود: این کنایه از نوع کنایه نشانه است یعنی شما بجای آن که خود پدیده را بیان کنید نشانهی آن را که «در باد بودن» است دادهاید حال ذهن خواننده درگیر میشود که «پیراهن در باد» چه ویژگیهایی دارد: پیراهن آویخته از بند رخت در باد است؟ یا پیراهنی بر تن کسی که در باد ایستادهاست؟ یا پیراهنی بر تن مترسکی در باد که قرینههای: «چیدن» و «فصل» و کنایه پایانی «سر بر دیوار» ویژگی پایانی یعنی: «پیراهن مترسک» را تقویت میکند یا این که «پیراهن آویخته به درخت» باشد. ببینید چه اندازه ابعاد نشانهی یک کنایه ممکن است در ذهن خواننده گسترش یابد تازه این چند بعد، حاصل تأمل کوتاه من است اگر دقت بیشتری خرج شود معلوم نیست چند بعد پیدا کند و این ویژگی در شعر شما ابهامی ایجاد میکند که خواننده را از ابتدا سر در گم میکند و ممکن است خیلی سریع همان تهمت ایجاد ابهام تصنعی بر شما روا گردد.
کنایه بعد «دستهایی مرا چید» کنایه تازهی دیگری که باید ویژگی دستها چیننده را دریابیم: آیا دستهای باغبان است؟ یا دستهای یک عابر کوچهباغ؟ یا دست ربایندهای؟ یا دست مهمان عزیزی؟ تنها نشانهای و قرینهای که داریم زمان چیده شدن است که «پیش از طلوع آفتاب» است که این قید زمان در شناخت دستها یاری نمیکند و صد البته هر کدام از این دستها تأویل و تفسیر شعر را دیگرگون میکنند و کنایهی بعدی هم کمک چندانی نمیکند چون به نظر میرسد که قرینهای برای این میوهی چیده شده است دقت کنید:
قامت رستگاریام هنوز جوان بود،
این ویژگی آن چیزی است که چیده شده که چیدنی، میوه است و میوهای که قامت رستگاریش جوان باشد میوهی کال است و تنها کمکی که ممکن است برای شناخت «دست» داشته باشد این است که: دست، دستی عجول و شهوانی است که نمیتواند شکیبا باشد تا میوه برسد و کال میچیند کمک دیگری نمیکند کنایه بعدی هم که: «نشنیدن آواز فصلهاست» نشانهای برای میوه است که همان معنای چیده شدن است که به نوعی دیگر همراه با حسرتی از چیده شدن میوه را معرفی میکند و آخرین کنایه: «افرادی که سر بر دیوار گذاشتهاند» که باز هم میوه را معرفی میکند کدام فرد؟ عاشقان سینهچاک کام یافته؟ یا حسرتخورندگان ناکام؟
ببینید ذهن خواننده با درصد بالایی، درگیر چزییات روایت است که اگر ذهنی پویا نباشد در ارتباط ابتدایی شعر یعنی درک تصاویر فضای خیال شاعر دچار مشکل میشود. درک کنایههای تازه آسان نیست و اگر ذهنی را هم درگیر کند ممکن لذتی را نصیب صاحب خویش کند که البته این لذت هم از نوع لذت هنری نیست که از نوع لذت «حل مسأله یا چیستان» است که این لذت و این چالش ذهن مخاطب را از فضای استعاری خیال شاعر که اصل است و قرار است لذتی هنری نصیب او کند دور میسازد و این با رسالت هنر مغایر است.
شعر شما در اوج است اگر خوانندهای بتواند این مشکلات را حل کند و من نتوانستم همه را برطرف کنم پس وای به حال خوانندهی مبتدی!
نکتهی دیگری در شعر شما هست که لازم میدانم اشاره کنم و آن نام و عنوان شعر است گرچه به نظر میرسد «رستگاری» نشسته بر پیشانی شعر همان «رستگاری» داخل متن است ولی همان نیست چرا که رستگاری در ابتدا و در عنوان شعر ذهن خواننده را به معنای رایج و مألوف ذهن، هدایت میکند در حالی که در متن، «رستگاری» به معنای «چیده شدن» است و این ناهماهنگی مشکل دیگری با خود دارد. بهتر آن که اگر اصرار دارید نامی برای شعرتان انتخاب کنید از اسامی ذات استفاده کنید نه از اسامی معنا!
عنوان شعر دوم : دینداران
هرسال با فصل شکوفههای گیلاس
با تو ملاقات تازهای خواهم داشت،
انتظار، نخستین دین تاریخ
مرا از شانههای صخرهای استوار
ساخته است.
نقد:
این شعر هم بسیار قوی است و از آن جا که کنایهی کمتری دارد که شاید به سبب کوتاهتر بودن است مشکلاتش هم کمتر است و البته کنایههایش هم روشنتر است:
هرسال با فصل شکوفههای گیلاس
کنایهای از نوع نشانه: فصلی که شکوفههای گیلاس در آن است ویژگی شکوفههای گیلاس اطلاعات فرامتنی میخواهد که به نظر میرسد تنها یک ویژگی مدّ نظر شاعر است که آن هم ویژگی شکوفهها نیست ویژگی میوه گیلاس است که اغلب این میوه، جفت جفت است ببینید اطلاعات فرامتنی خواننده ممکن چه دگرگونیهایی در تأویل ایجاد کند و کنایه دوم و آخرین کنایه، نشانی شانههاست که صخرهای است و این کنایه شفاف است گرچه نیاز نبود ویژگی این نشانی بیان شود که شده است «استواری». ببینید آن جا که نباید! قرینهها را تا حد راهنمایی کامل اضافه میکنید و آن جا که باید! هیچ نشانهای و قرینهای در کار نیست.
ضعفهای این شعر یکی بدلی است که برای انتظار آوردهاید که نیازی به آن نیست و من گمان میکنم برای این است که باز هم عنوان نابجای شعر شما توجیه شود:
انتظار، نخستین دین تاریخ
«نخستین دین تاریخ» از نظر دستوری بدل است برای انتظار بدلی که معرف است و نیازی به تعریف نیست مگر این که حضور عنوان، اسم معنای پیشانی شعر را توجیه کند که خود کلیدواژهایست ویران کننده!
عنوان شعر سوم : مهاجران بی بازگشت
پلهای بیرمق
وقتی از آستین بیرون آمدند
چه اندازه آواز خواندیم
و بازو در بازو
دور آتش ماندیم،
میدانستیم
عمرمان کوتاه است،
قرار نبود ما بازگشت دوبارهی مهاجری را ببینیم
تو،
تمام قاعدهها را بر هم زدی.
نقد:
این شعر هم دو کنایه بیشتر ندارد و یک استعاره که به همان اندازه مشکل درکش کمتر است و شعر خوبی است.
پلهای بیرمق
استعارهای که قرینهی صارفهی آن در کنایهایست که در مصراع بعدی است
وقتی از آستین بیرون آمدند
چه چیز از آستین بیرونمیآید؟ دست پس پلهای بیرمق معرفی میشوند و از آن جا که پل هستند استعارهاند و کنایهی از آستین بیرون آمدن کنایهای آشناست که خواننده مشکلی با آن ندارد البته استعارهی «پل» هم تازگی ندارد این است که شما در روایت این شعر آن اندازه، نوآوری که در دو شعر پیشین داشتید ندارید و زبان شما مألوفتر است برای خواننده و کنایه دیگر که باز هم روشن و آشناست:
و بازو در بازو
دور آتش ماندیم،
که کنایه از رقصیدن است.
این شعر هم عنوان دارد ولی با این تفاوت که عنوان عنصری از خود روایت است گرچه صفت است و ظاهراّ اسم معنا ولی از آن جا که صفت جانشین اسم است و مصداق عینی دارد لطمهای به فضای استعاری شعر نمیزند.
در مجموع اشعار شما بسیار خوب و درخور توجهی خاص است اما در کاربرد کنایات و قرینههای آنها بیشتر دقت کنید اصراف نکنید و روشنتر کنایه بسازید.
- ۰۱/۰۵/۲۴