بی توجهی به معانی واپگان و نحو زبان
بیتوجهی به معانی واژگان و نحو زبان
عنوان شعر اول : کنون
کنون اگرچه به دلخواه ما نمی گردد
همیشه چرخ به دور شما نمی گردد
نشسته ام به تماشای بازی گردون
که دور باطلتان تا کجا نمی گردد
بیار باده که وقت عمل رسیده ، بس است
هر آنچه گفت و شنیدیم و (جا نمیگردد)
چه جای حرف، چه جایی برای بخیه زدن
که زخم های درونی دوا نمی گردد
درست می شود آخر ، درست خواهد شد
زبان من به چنین جمله ها نمی گردد
به عزت و شرف لااله الا الله
چرا کفن به تن من ردا نمی گردد
همیشه دور ولی نعمتان دوران باش
اگرچه کعبه به دور خدا نمی گردد
میان خواجه و پروردگار سرّی هست
وگرنه حاجت هر کس روا نمی گردد
بزن به مسجد و دست نیاز باز نما
شرابخانه به نذر و دعا نمی گردد
عنوان شعر دوم : .
باید
هر چه از تو نوشتم را
خط بزنم
باید
هزار سررسید را
خط بزنم
پاک نویس زندگی ام
یک تکه از پاکت سیگار همیشگی ام خواهد بود
و سر رسید ها
بقای عمر آتش شومینه...
عنوان شعر سوم : .
آتش بکش به خیمه ی بی ساز و برگ ها
ای مرگ ناگزیر الا فصل مرگ ها
در زیر پای مرگ کمر خورد می کنند
پاییز های گمشده در زیر برگ ها
باید وضو بگیرم و دفع بلا کنم
از پیکر زمین و به خون تگرگ ها
یکریزه هم نمانده و یکریز مرده اند
شاهان به زیر سایه ی دیوار ارگ ها
بایست دیدگاه خودم را عوض کنم
نسبت به ارج و منزلت پیش مرگ ها
حسین چمن سرا
نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
عنوان شعر اول : کنون
کنون اگرچه به دلخواه ما نمیگردد
همیشه چرخ به دور شما نمیگردد
نشستهام به تماشای بازی گردون
که دور باطلتان تا کجا نمیگردد
بیار باده که وقت عمل رسیده ، بس است
هر آنچه گفت و شنیدیم و (جا نمیگردد)
چه جای حرف، چه جایی برای بخیه زدن
که زخمهای درونی دوا نمیگردد
درست میشود آخر ، درست خواهد شد
زبان من به چنین جملهها نمیگردد
به عزت و شرف لااله الا الله
چرا کفن به تن من ردا نمیگردد
همیشه دور ولی نعمتان دوران باش
اگرچه کعبه به دور خدا نمیگردد
میان خواجه و پروردگار سرّی هست
وگرنه حاجت هر کس روا نمیگردد
بزن به مسجد و دست نیاز باز نما
شرابخانه به نذر و دعا نمیگردد
نقد:
غزل خوبی است اگر برخی ضعفهای زبانی در آن نبود. به این ضعفها که اغلب به دلیل عدم توجه به معنای واژگان و گاهی هم ضعف در نحو زبان به وجود آمده است اشاره میکنم:
همیشه چرخ به دور شما نمیگردد
ظاهراً به جای واژهی «دور» باید «کام» باشد چرا که اگر معانی «دور» را بررسی کنیم که «پیرامون و روزگار» است سیاق جمله با هیچ کدام از این دو معنا سازگار نیست و در مصراع زیر هم معنای «دور» مبهم است:
که دور باطلتان تا کجا نمیگردد
کدام دور؟ بازی گردون یا روزگار باطل شما ضمناً در پایان این مصراع حتماً باید علامت عاطفی باشد.
که دور باطلتان تا کجا نمیگردد!
زیرا «نمیگردد» به معنای «میگردد» است و برای القای این معنای عکس نیاز به علامت عاطفی است.
هر آنچه گفت و شنیدیم و (جا نمیگردد)
«نمیگردد» با این که در پرانتز هم قرار دارد ولی نمیتواند کار »نمیشود» را بکند زیرا «چا نمیگردد» به معنای «چا نمیشود» که به مفهوم «تمام نمیشود» آمده است که پذیرفتنی نیست.
به عزت و شرف لااله الا الله
چرا کفن به تن من ردا نمیگردد
این بیت نامفهوم است چرا باید کفن ردا شود و تازه وقتی ردا شود چه میشود خلاصه معلوم نیست شاعر انتظار دارد چه اتفاقی بیفتد که نمیافتد. در بیت بعدی هم همین ابهام وجود دارد به نوعی دیگر:
همیشه دور ولی نعمتان دوران باش
اگرچه کعبه به دور خدا نمیگردد
مگر خدا به دور کعبه میگردد که عکس آن از ناممکنات باشد. در بیت بعد هم «خواجه» نامفهوم است و در بیت پایانی هم کاربرد «باز نما» درست نیست و هم شرابخانه گنگ است و معلوم نیست چه ارتباطی با نذر و دعا دارد. این اشکالات که برطرف شود غزل خوبی میشود.
عنوان شعر دوم : .
باید
هر چه از تو نوشتم را
خط بزنم
باید
هزار سررسید را
خط بزنم
پاک نویس زندگیام
یک تکه از پاکت سیگار همیشگیام خواهد بود
و سررسیدها
بقای عمر آتش شومینه...
نقد:
این ضعفها را حتی در شعر سپید کوتاه فوق هم میبینیم:
باید
هر چه از تو نوشتم را
خط بزنم
«را» مفعولی باید بلافاصله بعد از مفعول بیاید: «هرچه را از تو نوشتم...»
یک تکه از پاکت سیگار همیشگیام خواهد بود
همیشگی صفت کدام واژه است؟ «پاکت یا سیگار» و آیا این صفت میتواند گویای منظور شاعر باشد یا خیر البته اوج شعر هم در همین مصراع است که تمام نوشتهها چرکنویسند و باید خط بخورند و تنها پاکنویس، نوشتههای روی پاکتهای سیگار است که صفت «همیشگی» را نمیتوانم توجیه کنم به هر حال نوشتههای پاکت سیگاری که خود مرا میسوزاند.
عنوان شعر سوم : .
آتش بکش به خیمهی بیساز و برگها
ای مرگ ناگزیر الا فصل مرگها
در زیر پای مرگ کمر خورد میکنند
پاییزهای گمشده در زیر برگها
باید وضو بگیرم و دفع بلا کنم
از پیکر زمین و به خون تگرگها
یکریزه هم نمانده و یکریز مردهاند
شاهان به زیر سایهی دیوار ارگها
بایست دیدگاه خودم را عوض کنم
نسبت به ارج و منزلت پیشمرگها
نقد:
و باز هم همان ضعفهای زبانی که بیانگر عدم تسلط شما به زبان مادری است که البته در گفتار هرگز دچار مشکل نیستید و این نوشتار است که کار دستتان می دهد.
ای مرگ ناگزیر الا فصل مرگها
به نظر میرسد علامت جمع «ها» مربوط به مضاف است و باید فصلهای مرگ باشد مگر این که فصل را یکی بگیریم و در مرگ انواع فرض کنیم.
در زیر پای مرگ کمر خورد میکنند
پاییزهای گمشده در زیر برگها
تأسف بر مرگ پاییز در این بیت توجیهی ندارد.
باید وضو بگیرم و دفع بلا کنم
از پیکر زمین و به خون تگرگها
لف و نشر مشوش این بیت که با «واو» ربط مشکلآفرین هم شده است و علاوه بر آن «خون تگرگ» نامفهوم است یعنی با آب حاصل از ذوب شدن تگرگها وضو بگیرم یا از خونی که حاصل بارش تگرگ است به هر حال استعارهی تگرگ قرینهای ندارد که معنایی در بر داشته باشد و با حقیقت تگرگ هم سازگار نیست.
یکریزه هم نمانده و یکریز مردهاند
شاهان به زیر سایهی دیوار ارگها
بازی زبانی «یکریز و یک ریزه» با تمام زیبایی ظاهری کلام را به طنز کشانده است که جای آن نیست.
بایست دیدگاه خودم را عوض کنم
نسبت به ارج و منزلت پیشمرگها
بیت خوبی است اما کاربرد «بایست» درست نیست این قید با شکل ماضی خود باید با افعال ماضی بیاید و برای همراه شدن با افعال مضارع شکل مضارع آن یعنی «باید» به کار میرود.
- ۰۱/۰۵/۲۹