ساختار اپیزودیک
ساختار اپیزودیک
عنوان شعر اول : --
یک:
از دل گندم زارهای سوخته
می آیی
از ویرانی هزار درخت
با تبری که
بر شانه می کشی
تا کجای این خاک
گذر خواهی کرد؟ . . .
دو:
کاش
(ای کاش)
از رعدهای این آبیِ مکرّر
گندم های ناگهان
نیز
و درخت های ناگهان
نیز
بروید
و تو
سبز شوی
و بلــــند
بایستی
بر بام سینه ی خویش....
سه:
شکوفه می شوی
از ناگهانِ بهاری که
در تو شکفت
دست هایت
در ازدحام گندم
گم می شوند
و پرندگان
به اعتماد دست های تو
بال می زنند
ترانه می خوانند
به اعتماد جنگلی که
تو خواهی کاشت . . .
چهار:
چشم هایت که
مرا فرا بگیرد
تابستانی است
که من دیگر
کال نخواهم بود
محمد ولی وردی پسندی
نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
در ابتدای بحث به نظر میرسد ضرورت دارد ساختار اپیزودیک را در شعر بشناسیم چرا که ظاهراً این شعر در چنین ساختاری است. این ساختار که از داستان و سینما به شعر آمده است و باید در روایت شعر تفاوتهایی با داستان و سینما داشته باشد چرا که شعر در روایت با آن دو متفاوت است. حال ببینم در یک شعر اپیزودیک، بخشهای مختلف چگونهاند و چه تفاوتهایی با هم دارند:
1- فضای احساس مشترک و فضای خیال متفاوت: که در این ساختار هر بخش میتواند شعری مستقل باشد.
2- فضای خیال مشترک و فضای احساس متفاوت: در این ساختار هم هر بخش توان استقلال دارد.
3- هر دو قضا مشترک است اما زاویهی دید در هر بخش متفاوت است: این نوع پذیرفتنی است زیرا نمیتواند استقلالی برای هر بخش در نظر گرفت و تغییر زوایای دید شگردی است در خدمت روایت برای گستردهتر کردن تأویل و تفسیر.
4- هر دو فضا مشترک است ولی راوی در هر بخش تغییر میکند: این نوع هم میتواند در ساختار اپیزودیک باشد.
و اما شعر پیش رو که در ظاهر با بخشبندی عددی این ذهنیت را در خواننده به وجود میآورد که اپیزودیک است و نمیدانم در ذهن شاعر هم چنین بوده است که بخشبندی عددی کردهاند یا خیر باید اشاره کنم که این شعر اپیزودیک است چرا که درست است که در ساختار نوع 3 و 4 نیست و تنها تغییری که در آن میبینیم تفاوت مخاطبان متن است و ضرورت دارد این نوع تازه را هم بررسی کنیم. شاعر در هر بخش یکی از فصول سال را مخاطب ساخته است که از پاییز آغاز شده و به تابستان ختم میشود و تنها در بخش سوم وچهارم نام بهار و تابستان در متن میآید که ایکاش این اتفاق نیفتاده بود و به جای اعداد در پیشانی هر بخش نام همان فصل بود و یا همان عدد کافی بود که البته نبودن نام فصل این ذهنیت را در منتقد به وجود میآورد که هر بخش یک چیستان است و با کشف آن کار تمام است در حالی که چنین نبود و با وجود چیستان گونگی از مرز چیستان عبور میکرد و به لایه دوم میرفت که اگر در لایهی اول میماند چیستان بود.
با این حساب در انتها باید یک مورد دیگر به موارد بالا اضافه کنم:
5- هر دو فضا مشترک ولی مخاطب در هر فضا متفاوت است و این نوع هم در ساختار اپیزودیک قرار میگیرد. شایان ذکر است که تا امروز این نوع را نمیشناختم و باید بپذیرم که ممکن است در آینده با نوع تازهای هم رو برو شوم.
یادآور میشوم که تنها موارد 3 و4 و5 اپیزودیک هستند و موارد 1 و2 نیستند.
یک ویژگی دیگر که در این شعر درخور توجه است راوی است که او را تنها در اپیزود چهار میتوان شناخت که صد البته نظر شاعر چنین نیست چرا که به گمان من شاعر خود راوی است و این «من» در اپیزود چهار خود شاعر است و فصلها هم استعارهاند که دوست ندارم آن را باز کنم و چنین بینگارم و بهتر آن میبینم که راوی را «گندم» بدانم تا شعر در اوج باشد.
- ۰۱/۰۵/۲۹