شگردهای روایت
شگردهای روایت
عنوان شعر اول : --
از همین شقایقی که
زرد
-سرخ و سوخته-
بر غرورِ خاک
سبز می شود
می شود شعورِ خویش را
تا فراتر از خیال های بی هدف
-تا فراتر از تمام بال های بی هدف-
همنشینِ یک ستاره کرد
عنوان شعر دوم : --
چهره نمی گیری
در آینه ی روبروی من
شانه
بر گیسوان پریشانِ خویش
نمی کشی....
....... آشوبی که
از چشم های تو
مرا فرا گرفت
مرثیه ی بی خانمانی تمام عاشقان زمین
شد.
عنوان شعر سوم : --
با دهانِ تو می سرایم
همه ی ترانه های آسمان را
این دل
-اگر-
عاشق بماند
*
سینه ریزی
از ستاره وُ سحر
برگردنم می آویزی
و بر لبانم
نام تو
فراز می شوی
با این همه
-وقتی نگاهم نمی کنی-
من همان الکنِ هماره ام
محمد ولی وردی پسندی
نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
عنوان شعر اول : --
از همین شقایقی که
زرد
-سرخ و سوخته-
بر غرورِ خاک
سبز میشود
میشود شعورِ خویش را
تا فراتر از خیالهای بیهدف
-تا فراتر از تمام بالهای بیهدف-
همنشینِ یک ستاره کرد
نقد:
شعر بسیار خوبی است فضای استعاری کاملاً شکل گرفته و روایت هم زیباست تنها دو واژه تصویرها را از عینیت انداخته است که لطمهی آن به شعر در حد گذشت نیست. این دو واژه: «غرور و شعور» است مخصوصاً غرور که از آن خاک است و نمیتوان تصور کرد این شقایق ملموس کجا روییده است که البته به جای روییدن تعبیر «سبز شدن» آمده که از زیباییهای درخور توجه روایت است زیرا رنگ در این شعر بسامدی بالا دارد و کاراییهای فراوان اما غرور خاک میتوانست جایگاهی باشد که بیانگر غرور است و تصویر را از عینیت هم ساقط نکند و پس از آن هم این شعور خواننده است که باید فراتر از خیالهای بیهدف و بالهای بیهدف تا همنشینی یک ستاره که بیهدفی را خدشهدار کرده است برود میبینیم که این دو واژه نه تنها عینیت تصاویر را ویران میکنند بلکه باعث شدهاند که شاعر هم سرگردان شود اگر «شعور» عینیت داشت این مشکل پایانی پیش نمیآمد. مجدداً اشاره میکنم که شعر از نظر ماهیت در اوج است و اشکالات اشاره شده تنها ضعف روایت است که براحتی میتوان برطرف کرد.
نکته دیگری که قابل توجه است علاوه بر واژهی سبز، کاربرد فعل «میشود» است دقت کنید:
بر غرورِ خاک
سبز میشود
میشود شعورِ خویش را
این فعل در کاربرد دومش به حای «میتوان» نشسته که تکرار آن زیبایی خاصی به روایت بخشیده است و زیبایی دیگر، مجاز در واژهی «بال» است که به جای پرواز نشسته است و موسیقی آن با خیال که قافیهای درونی است بسیار زیباست. نکتهی دیگری که لازم میبینم اشاره کنم سجاوندی شعر است که کاربردهای این علامت (-) که برای جملهی معترضه به کار میرود درست نیست این عبارات بدلند و باید دو طرفشان (،) باشد.
عنوان شعر دوم : --
چهره نمیگیری
در آینهی روبروی من
شانه
بر گیسوان پریشانِ خویش
نمیکشی....
....... آشوبی که
از چشمهای تو
مرا فراگرفت
مرثیهی بیخانمانی تمام عاشقان زمین
شد.
نقد:
یک شعر خوب دیگر و باز هم زیباییهای روایت و عینیت بخشیدن به تصاویر با یک شگرد بسیار غافلگیر کننده دقت کنید شاعر با افعال منفی «نمیگیری» و «نمی کشی» به تصاویری که اتفاق نیفتاده عینیت میبخشد گرچه کاربرد فعل «نمیگیری» درست نیست چرا که «چهره گرفتن» به معنای «رو گرفتن» و «رو پوشاندن» است که با منظور شاعر مغایرت دارد چرا که شاعر میخواهد بگوید «جهره نشان نمیدهی». از این نقص که بگذریم دیگر تصاویری که نیستند ولی تصویر شدهاند مثل چهره، مو، و چشمان شایان ستایش است.
عنوان شعر سوم : --
با دهانِ تو میسرایم
همهی ترانههای آسمان را
این دل
-اگر-
عاشق بماند
*
سینه ریزی
از ستاره وُ سحر
برگردنم میآویزی
و بر لبانم
نام تو
فراز میشوی
با این همه
-وقتی نگاهم نمی کنی-
من همان الکنِ همارهام
نقد:
و یک شگرد زیبای دیگر در روایت توجه کنید این شعر دو اپیزود دارد که در آنها راوی تغییر میکند و شگرد تغییر راوی بسیار زیباست شاعر در روایت اول که خود راوی است ترانههای آسمان را از دهان معشوق میسراید به شرطی که دلش عاشق بماند که البته علامت (-) در دو طرف اگر نادرست است گرچه این علامت در روایت دوم درست به کار رفته است.
روایت دوم از زبان معشوق الکن است که آنچه میسراید از خیال عاشق است و از دهان خویش و با همهی این زیباییها در پایان تصویر:
فراز میشوی
گویا نیست دست کم به شقاقیت بقیهی تصاویر نیست.
- ۰۱/۰۵/۲۹