آیینه پردازان (ayinepardazan)

شناخت ماهیت و ساختار شعر

آیینه پردازان (ayinepardazan)

شناخت ماهیت و ساختار شعر

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

چارپاره و انتظار خواننده

شنبه, ۲۹ مرداد ۱۴۰۱، ۰۴:۳۲ ب.ظ

چارپاره و انتظار خواننده

شب به شب بی اجازه خوابم رفت
پیش چندین عروسِ مشکی پوش
خواب من را گرفته از چشمم
دختری ناشناس ؛ بی آغوش

لمس تن ها و بوسه بر لب ها
مثل تکرار عادتی غمگین
سایه ی دختری سپید اما
می شود رعد و برق آهنگین

روز و شب شعر و قصه می گفتم
ظاهرا عشق و باطنا ماتم
رد پایی عجیب و نامرئی
راه افتاده بین ابیاتم

گوشی ام تا همیشه مشغول است
دست من روی دکمه ماسیده
یک نفر ؛ وصل می کند خط را
زنگ گوشم به قلب خوابیده

گفتن لفظ "دوستت دارم"
پیش هر کس ؛ بدون احساسات
کنج شطرنج هرشبم آمد
دختری توی نقش یک رخ :مات!

دختری که … چرا نمی بینم؟
داغ و کفری شدم ؛ سیاه از دود
"ما عرفناکِ حق معرفتک"
لای این بیت ؛ شرکِ مخفی بود

دختری در خیال و رویا ها
دختری که تو بودی و هستی
جانِ شعرم ؛ بیا و پیدا شو
قبل اتمامِ حالتِ مستی


علی علیرضایی

 

نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)

 


چارپاره در شعر کلاسیک قالبی است که کم‌ترین قید و بند قافیه و ردیف را دارد و شاعر را اسیر خود نمی‌کند و انتظار خواننده هم از شاعر آن است که دست کم در این قالب در یک فضا بماند، مضمون پردازی نکند، تصویرهایش متجانس باشند و از فضایی بی‌دلیل به فضای دیگر نپرد. با این حساب و این دیدگاه این چارپاره را به نقد می‌نشینیم:
اسارت شاعر در مصراع اول پدیدار است که البته اسارت ردیف و قافیه نیست که اسارت وزن است. فعل جمله آن نیست که باید باشد. به جای فعل «رفت» باید «می‌رود» باشد و بماند که «خواب» هم به معنای «رؤیا» است و در نگاه‌های بعد این مقهوم به خواننده می‌رسد. و در ادامه تصویری گنگ ظاهر می‌شود: «عروسان مشکی‌پوش» که معلوم نیست و هرگز هم معلوم نمی‌شود چرا عروسان مشکی‌پوشند و چرا در رؤیای راوی هستند و بلافاصله «خواب» به معنای «خواب» در جمله‌ی بعدی ظاهر می‌شود خوابی که دختری ناشناس و بی‌آغوش ربوده است یعنی رؤیا پایان یافته و فقط در بند اول این چارپاره و تنها در مصراع دوم است و این دختر بی‌آغوش معلوم نیست در رؤیاست یا در بیداری که اگر در رؤیا باشد دیگر نیست و اگر در بیداری است ببینید در بند بعد چارپاره چه می‌شود؟
یک همخوابگی که تکرار عادتی غمگین است و این عادت غمگین در ابهام می‌ماند برای همیشه و این همآغوشی با کیست که نمی‌تواند با آن بی‌آغوش باشد چرا که او آغوشی ندارد و بعد سایه‌ی دختری سپید که از آن چند عروس قبلی نیست و لابد همان است که خواب‌رباست و این سایه، رعد و برق آهنگین می‌شود که باز هم تصویری نامتجانس و مبهم و خواب و رؤیا و بیداری و هم‌آغوشی تمام می‌شود و در بند بعد:
شاعر به روزمرگی خود می‌پردازد که کارش شعر و قصه گفتن است. شعرهایی پارادوکسی که رد پایی عجیب در آن‌هاست که معلوم نیست از کیست از همان بی‌آغوش؟
در بند بعد اتفاقی در زمان حال است و شاعر به سراغ گوشی همراهش می‌رود که معلوم نیست چرا انگشت روی دکمه ماسیده و آن سوی خط کیست و آن زنگی که خیلی خلاف قاعده‌ی زبان روی قلب خوابیده چیست؟ این دو مصراع پایانی مشکل زبانی هم دارد و تهمت تحمیل قافیه و از این حرف‌ها!
بعد از جمله‌ای که به هر کس گفته می‌شود و ظاهراً از آن سوی خط گفته شده و ناگهان تصویر شطرنج و با حذف‌های عجیب و غریب و گنگ که به مات شدن می‌انجامد.
و بعد دوباره از دختری که دیده نمی‌شود و لابد همان دختر آن سوی سیم و همان بی‌آغوش است و ناگهان فضای دودآلود که شاعر را سیاه می‌کند و معلوم نیست این دود از چیست و بعد هم تضمینی از سعدی و رفتن به فضای فلسفی که اصلاً با فضا سنخیت ندارد.
و در پایان دختری که در رؤیا و خیال است و لابد خیالش خواب از شاعر ربوده و همه چیز شاعر است و در نهایت هم معلوم می‌شود که این شعر در حالت مستی سروده شده و لابد خواننده باید بپذیرد که پراکنده‌گویی هم حاصل مستی است و از ایرادهای خود باید به ناچار دست بردارد. توجیه خوبی است؟ مگه نه؟

  • محمد مستقیمی، راهی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی