ایجاز مخل
ایجاز مخل
عنوان شعر اول : ترس
و چشمان بیمارت،
پرخاشِ ترسهای همیشگیم
از نبودنت را در خود جای دادهاست...
عنوان شعر دوم : سوختم
مرا پُک زدی
و به زیر پایت انداختی
و من سالهاست از نبودت
میسوزم...
عنوان شعر سوم : صدا
به صدا هم میتوان خیره شد
وقتی تو لب باز میکنی...
نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
عنوان مجموعه اشعار : سوختم
عنوان شعر اول : ترس
و چشمان بیمارت،
پرخاشِ ترسهای همیشگیم
از نبودنت را در خود جای دادهاست...
امیرمحمد دیبایی نژاد
نقد این اشعاراز: محمد مستقیمی، راهی
نقد:
کوتاهی اشعار شما درخور ستایش است خوب تشخیص دادهاید که زمان زمان سرعت است و امروز دیگر کسی حوصلهی متنهای بلند را ندارد اما توجه داشته باشید این ایجازها در کلام شما نباید ایجاز مخل باشد یعنی کوتاهی نباید به ابهامهایی برسد که هیچ پیامی به خواننده در تصویر ارائه شدهی شما ندهد درست است که شاعر نباید پیامرسانی کند اما باید تصویر خیالش گویا و روشن باشد تا خواننده بتواند متن او را تأویل و تفسیر کند این ارتباط اولیه پیام رسانی نیست تصویر تابلوی ارائه شدهی یک نقاش اگر روشن و گویا نباشد در ذهن بیننده به تأویل نمیتواند برود تا چه رسد که تفسیر هم بشود و اگر بیننده و خواننده در درک تصویر هنرمند دچار مشکل شوند هیچ ارتباطی برقرار نمیکنند و در نتیجه جذب آن هنر نمیشوند پیچیدگیها باید در نگاه هنرمند باشد نه در ارتباطش با مخاطب.
این شعر کوتاه شما که چشمان بیماری را تصویر میکند که پرخاش در آن است آن هم پرخاش حاصل از ترسهای همیشگی حاصل از نبودن صاحب چشمان ببینید با چند واژهی ناملموس روبرو هستیم که هیچ کوششی در ملموس کردن آنها نداشتهاید: بیمار، پرخاش، ترس و نبودن اینها همه واژه هستند و مفهومی ناملموس که اگر در چشمانی جای بگیرند معلوم نیست آن چشمان را چگونه میکنند: لوچ، باباقوری، یا لطیف و مهربان یا غضبناک من حالتی در این چشمان که حتی بیماریشان هم معلوم نیست همان نرگس بیمار ادبیاتی خودمان است یعنی خماری یا واقعاً نگاهها بیمارگونه است انصاف بدهید خواننده شما با این همه ابهام چه بکند؟ آن وقت انتظار دارید خواننده هم داشته باشید.
عنوان شعر دوم : سوختم
مرا پُک زدی
و به زیر پایت انداختی
و من سالهاست از نبودت
میسوزم...
نقد:
این شعر که میتوانست بسیار عالی شکل بگیرد باز هم درگیر همان ابهامهایی است که ظاهراً حاصل ایجاز مخل است. تصویر ارائه شده یک سیگار است که راوی متن ماست که البته دو مصراع پایانی با سیگار بودن راوی مغایرت دارد چرا که سیگار زیر پا افتاده دیگر نمیسوزد تا چه رسد به این که سالها بسوزد علاوه بر آن سوختن حاصل از نبودن است در حالی که اگر سیگار بود با بودنت میسوخت نه با نبودنت پس پدیده راوی نمیتواندسیگار باشد نکند سیگار استعاری است خوب اگر چنین باید بگویم یک سیگار استعاری هم باید تا پایان متن استعاری بماند نه این که ناگهان مشبهبه به مشبه تبدیل شود و استعاره نابود گردد این است که میگویم میتوانست شعر خوبی باشد اگر فضای استعاری آن را ویران نمیکردی!
عنوان شعر سوم : صدا
به صدا هم میتوان خیره شد
وقتی تو لب باز میکنی...
نقد:
شما استعداد خوبی در خلق فضاهای استعاری دارید اما گمان میکنم یا در سرودن تنبل هستید و زود میخواهید از شر آن خلاص شوید یا بیش از حد درگیر کوتاه سرودن شدهاید و ایجازهایتان مخل شده است. در این شعر دو مصراعی دقت کنید تنها ابهام در خیره شدن است که معلوم نیست نتیجه خاصیت خود صدا یا صدا زننده که این ابهام در خیرگی نهفته است که گمان میکنم نیاز به توضیح دارد چرا صدا از دهان تو خیرگی میآفریند در حالی که به هر صدایی از هر دهانی میتوان خیره شد دلیل خیرگی وقتی در متن نیست این ابهام را ایجاد میکند.
دوست عزیز چون استعداد شگفتی در شما میبینم این گونه ظالمانه به نقد مینشینم زیرا بر این باورم که توان خلق فضاهای استعاری شگفتانگیز را دارید پس بهتر هرچه زودتر آفتها را بشناسید تا وقت تلف نکنید از نقد تند من دلگیر نشوید نیاز آن را احساس میکنم.
- ۰۱/۰۶/۱۱