کاریکلماتور در خدمت روایت
کاریکلماتور در خدمت روایت
کسی از من گذشته است
کسی که از ماندن شانه خالی کرده
و جای خالی شانه هایش
زیر سرم
جامانده است
اشک
سالهاست در اتاق زندگی می کند
و این سرگذشت عشقی است
که آب
از سرش
گذشته است...
به گذشته ای که آب رفته برمی گردم
به آبی که رفته
به خاطراتی که از دور کوچک شده اند
به کوچه ای که در آن
بزرگ شده ام
نیمی از من
در تنهایی بزرگ شده است
نیمی از تنهایی در همین کوچه
کنار همین درخت
دست می کشم
روی تنه ی درخت
روی جمله ی "دوستت دارم"...
دست های زیادی
در کشیدن این آه دست داشته اند
و من
دست می کشم
از دوست داشتن
از نوشتن گذشته ای که دلیلش را نمی دانم
امیر مهدی اشرف نیا
نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
کسی از من گذشته است
کسی که از ماندن شانه خالی کرده
و جای خالی شانه هایش
زیر سرم
جامانده است
اشک
سالهاست در اتاق زندگی می کند
و این سرگذشت عشقی است
که آب
از سرش
گذشته است...
به گذشته ای که آب رفته برمی گردم
به آبی که رفته
به خاطراتی که از دور کوچک شده اند
به کوچه ای که در آن
بزرگ شده ام
نیمی از من
در تنهایی بزرگ شده است
نیمی از تنهایی در همین کوچه
کنار همین درخت
دست می کشم
روی تنه ی درخت
روی جمله ی "دوستت دارم"...
دست های زیادی
در کشیدن این آه دست داشته اند
و من
دست می کشم
از دوست داشتن
از نوشتن گذشته ای که دلیلش را نمی دانم
نقد:
شعر چند فراز دارد که آنها را با فاصله از هم جدا کردهاند که اگر فاصله هم نبود این جدایی پیدا بود و اما شرحی بر این فرازها داشته باشیم:
شعر با مصراع کسی از من گذشته است آغاز می شود که از کسی گذشتن در ابتدا مبهم است ولی در شرحی که تنها به نظر میرسد برای یک خلق زیبایی در زبان آمده ولی میتوان آن را برای رفع ابهام اشاره شده هم به حساب آورد گرچه اطمینان دارم شاعر چنین قصدی نداشته است:
کسی که از ماندن شانه خالی کرده
و جای خالی شانه هایش
زیر سرم
جامانده است
بازیهای زبانی در واژههای خالی و جا ماندن از همان نمونه است که تنها «از من گذشته است» را میتواند شرح بدهد ولی بیشتر برای ایجاد کاریکلماتور است. توجه داشته باشیم اگر بازیهای زبانی و آرایههای لفظی در کلام اصل شوند به انحراف کشانده شدهایم اینها باید همه در خدمت روایت باشند تا پذیرفتنی شوند. فراز اول همان «مرا ترک کردهای» است والسلام.
فراز دوم گریهها در اتاق تنهایی است که باز به یک بازی زبانی میرود که دیگر آن سهم پیشین را هم نمیتوان برایش قایل شد:
که آب
از سرش
گذشته است...
که با سرگذشت و گذشته بازی شده است که حضورش کاریکلماتوری است.
فراز بعد، رفتن به گذشته است که این بار با بازی زبان آغاز میشود که البته این کاریکلماتور در خدمت روایت است و از دو نوع پیشین بهتر نشسته است:
به گذشته ای که آب رفته برمی گردم
به آبی که رفته
دو فراز پایانی یکی است و بیهوده به دو قسمت تقسیم شده است چون درختی است که بر آن یادگاری حک شده است یعنی جملهی «دوستت دارم» و تنهایی شاعر و درخت که به نوعی این همانی شده است و شاید زیباترین رفتاری که در این شعر وجود دارد همین جاست و این فراز هم با بازی زبانی «دست کشیدن» که در خدمت روایت است پایان مییابد.
و اما ماهیت شعر که ساختاری استعاری دارد گرچه کشفی انفجاری در آن نیست و پیش پا افتاده مینماید اما در مقایسه با کارهای پیشین شاعر باید گفت پیشترفتی درخور توجه است و تشویق میکنم که رفتار ذهن خود را در خلق این اثر بیشتر مورد مداقه قرار دهد چرا که به نظر میرسد دارد به درک آنچه لازم است میرسد توفیق او آرزوی ماست.
- ۰۱/۰۶/۱۱