آیینه پردازان (ayinepardazan)

شناخت ماهیت و ساختار شعر

آیینه پردازان (ayinepardazan)

شناخت ماهیت و ساختار شعر

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

ایجاز مخل

شنبه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۱، ۰۹:۴۹ ق.ظ

ایجاز مخل

 

عنوان شعر اول : دست هایم

گریه را

میان دست هایم پنهان می کنم

 

خط ها می تواند

حرف های نگفته را

از چشم هایم بخواند

 

بندها بدون لمس صورتت

می تواند اشتیاق را

بارور کند

 

ناخن ها شکوفه را

بخش می کند

درون لب هایم

 

و پیشانی ام

ماه همیشه پنهان است

 

این دست ها

رازهای زیادی را مشت کرده است

گره باز کنم

دیوارهای زیادی فرو می ریزد

 

گریه را

میان دست هایم پنهان می کنم

 

رها پرهام

 

عنوان شعر دوم : اعتدال بهار

بهار را

در اندام معتدل تو جست و جو می کنم

 

شکوفه

میان دولب هایت

مرا به حرف می کشد

حرف هایی که خواب را

از سر زمستان هایم بیدار می کند

 

و فضای کوچکی از دو بازوی تو

دنده های شکسته ام را تسکین می دهد

 

از انگشت هایم

لابه لای موهایت چه بگویم؟!

شریان

ازاین بندهای پر از اندوه

پناه می برند

به قلبی که قرار است

تو آفریننده آن باشی

 

تو

از جریان پاییز

در آغوشم چه می دانی؟

هر تکه ای از این پاییز را لمس کنی

صدای استخوان های شکسته

اعتدال آغوشت را بهم می ریزد

 

و من بهار را

در اندام معتدل تو جست و جو می کنم

 

عنوان شعر سوم : تو

 

برای اتفاق هایی که

قرار بود

در دست هایمان بیافتد

زانوهایم را

در آغوش می گیرم

 

نازکی رنجم را

روی بالشم

پنهان می کنم

 

صبح

پشت پا به آرزوهایم

باز به تو فکر خواهم کرد

 

رها زاهدی (پرهام)

 

نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)

 

عنوان شعر اول : دست هایم

گریه را

میان دست هایم پنهان می کنم

 

خط ها می تواند

حرف های نگفته را

از چشم هایم بخواند

 

بندها بدون لمس صورتت

می تواند اشتیاق را

بارور کند

 

ناخن ها شکوفه را

بخش می کند

درون لب هایم

 

و پیشانی ام

ماه همیشه پنهان است

 

این دست ها

رازهای زیادی را مشت کرده است

گره باز کنم

دیوارهای زیادی فرو می ریزد

 

گریه را

میان دست هایم پنهان می کنم

 

نقد:

این شعر دچار ابهامی است که ظاهراً نتیجه‌ی ایجاز مخل است یا به عبارت دیگر حذف نابجا این حذف که در ابتدای شعر صورت گرفته این ابهام را تا انتها با خود می‌کشد حال چرا شاعر قسمتی از روایت خود را حذف کرده است فقط خودش می‌داند دقت کنید بعد از دو مصراع اول شعر ناگهان از عنصری سخن به میان می‌آید به نام «خط» که کنشگر یک پارگراف است و در بند بعد «بند» که کنشگر پارگراف بعدی است و بعد «ناخن‌ها» و بالاخره «پیشانی» کنشگر می‌شوند و در انتها «دست» که همان دستی است که در ابتدای شعر آمده است و تنها اوست که شناخته است و دیگران همچنان ناشناس می‌مانند. این ایراد تنها می‌تواند زاییده یک یا چند فضای حذف شده باشد ظاهراً «خط و بند» مربوط به نوشته هستند که نوشته‌ای در کار نیست و «ناخن و پیشانی» هم معلوم نیست از آن کیستند مگر این که به قرینه‌ی «دست‌ها» آن را از راوی بدانیم که اگر چنین کنیم به کمک روایت ناقص رفته‌ایم.

این گونه ابهام‌ها متأسفانه در شعر امروز کم نیست و اغلب ناشی از حذف‌های نابجاست در این روایت شاعر باید آنچه را که خواسته یا ناخواسته حذف کرده؛ روایت کند.

 

عنوان شعر دوم : اعتدال بهار

بهار را

در اندام معتدل تو جست و جو می کنم

 

شکوفه

میان دولب هایت

مرا به حرف می کشد

حرف هایی که خواب را

از سر زمستان هایم بیدار می کند

 

و فضای کوچکی از دو بازوی تو

دنده های شکسته ام را تسکین می دهد

 

از انگشت هایم

لابه لای موهایت چه بگویم؟!

شریان

ازاین بندهای پر از اندوه

پناه می برند

به قلبی که قرار است

تو آفریننده آن باشی

 

تو

از جریان پاییز

در آغوشم چه می دانی؟

هر تکه ای از این پاییز را لمس کنی

صدای استخوان های شکسته

اعتدال آغوشت را بهم می ریزد

 

و من بهار را

در اندام معتدل تو جست و جو می کنم

 

نقد:

شعر خوبی است گرچه راوی ناشناخته است و همچنان تا پایان هم ناشناخته می‌ماند ظاهراً راوی انسان است و مخاطبش هم انسان دیگریست که هر دو به استعاره می‌روند البته همین ناشناختگی دو عنصر باعث شده که فضای توصیفی استعاری شود گرچه اگر این دو عنصر غیر انسانی باشد و شناخته باشد باز هم فضا استعاری است ولی اگر این دو عنصر شناخته‌ی انسانی باشند روایت در احساس می‌ماند یک احساس که شاعرانه روایت شده و اگر ضعفی در این روایت بخواهیم پیدا کنیم همین است البته من ترجیح می‌دادم که دو عنصر راوی و مخاطب غیر انسانی باشند که ناچار نباشیم به زور نکره بودن آن‌ها را به فضای استعاری بکشانیم(راوی: درخت زمستان زده و مخاطب: باران).

 

عنوان شعر سوم : تو

 

برای اتفاق هایی که

قرار بود

در دست هایمان بیافتد

زانوهایم را

در آغوش می گیرم

 

نازکی رنجم را

روی بالشم

پنهان می کنم

 

صبح

پشت پا به آرزوهایم

باز به تو فکر خواهم کرد

 

نقد:

تصویر ابتدای شعر شعر کوتاه خودم را تداعی کرد نمی‌دانم شما آن شعر مرا خوانده‌اید یا نه:

آغوشی که برای تو گشودم

زانوانم را بغل کرد

البته اگر هم نشنیده باشید عجیب نیست نمی‌خواهم تهمت سرقت وارد کنم چرا که در بحث سرقات ادبی توارد مطرح می‌شود و آن وارد شدن دو تصویر مشابه در ذهن دو شاعر است بی آن که ارتباطی با هم داشته باشند البته اگر سرقت هم باشد محض اطلاع عرض می‌کنم که از نوع سلخ است یعنی تصویر اولیه را پوست می‌کنند و پوست دیگری بر آن می‌پوشانند در هر حال لازم دانستم اشاره کنم که چنین ذهنیتی در من متبادر شد از این موارد که بگذریم باید بگویم که شعر با این که ماهیت شعری دارد و فضای تصویری استعاری شده است اما کشف چندانی در آن نیست و این مسأله‌ی کشف بسیار اهمیت دارد و باید بشناسیم که چگونه می‌شود که شاعر در یک شعر به کشفی انفجاری می‌رسد و در شعر دیگری کشف چندان قابل توجهی ندارد اگر دقت کنیم این اتفاق در انتخاب فضای خیال شاعر روی می‌دهد که باید دو ویژگی اولیه را داشته باشد یکی این که فضای انتخابی تجربی باشد یعنی شاعر آن فضا را لمس کرده باشد نه این که حاصل اطلاعات او باشد دیگر این که این فضا باید بکر باشد به گونه‌ای که خود شاعر را هم میخ‌کوب کند اگر فضای انتخابی در خیال شاعر خیلی معمولی باشد از نوع تجربه‌هایی که همه با آن آشنا هستند نمی تواند غافل‌گیری داشته باشد و این ویژگی را به طور خلاصه با همان اصطلاح آشنایی زدایی می‌توان بیان داشت که البته اغلب شاعران امروز این اصطلاح را در کاربرد زبان روایت می‌بینند که به خطا می‌روند آشنایی زدایی باید در این محدوده باشد نه در کاربرد زبان.

 

  • محمد مستقیمی، راهی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی