شگردی که سبک می شود
شگردی که سبک میشود
1
به خوابیدن سربازها در جنگ فکر می کنم
به خودم
به گلوله هایی که از گلویم بیرون می کشند
به پوکه هایی
که آنقدر عقب نشینی می کنند
تا به پوچی برسند...
این جنگ تن به تن است
جنگی که قرص هایش را به من تحمیل کرده
و از فرمان آتش بس
سر باز می زند
حالا که قرار به جنگیدن است
بگذار تیر خلاص را بزنم
بگذار بگویم
دردسرها تازه زمانی شروع می شوند
که سردرد ها به سراغت می آیند
که زخم های کهنه آنقدر سر باز می کنند
تا از مرز پوستت بگذرند
تا به یقه ی پیراهنی پوسیده
که نفس هایش را
پشت و رو پوشیده است
برسند
حالا که قرار به رسیدن است
می خواهم دیرتر از همیشه به خانه برسم
تا توانی برای شکستن نماند
تا شکست آنقدر پیشروی کند
که مردی تنها از رختخوابم سردر بیاورد
به شکل احمقانه ای قرصهایش را بشمارد
شاید خوابش ببرد
...
و مشکل از اینجا شروع می شود
که با شمردن
با حل کردن چند مسکّن در آب
مشکلات
حل نمی شوند
و جنگ
با خوابیدن تمام نخواهد شد
امیر مهدی اشرف نیا
نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
شعر زیبایی است یک کند و کاو درونی که بخوبی روایت میشود و حتی بازیهای زبانی که در آن کم نیست و اشاره میکنم در نگاه اول جلوه نمیکند که ذهن خواننده را به بازی بکشد و از اصل غافل کند بلکه همه در خدمت روایتند که به گمانم در آثار پیشین این شاعر باز هم ایثن ویژگی برجسته را دیدیم که البته باید مواظب باشد که شیفتهی این شگرد نشود که میتواند آفتی بزرگ باشد . آرایهها تا در خدمت روایتند مفیدند ولی اگر خود اصل شدند مضرند.
در ابتدا اشاره کنم که چون شعر کند و کاو درونی راوی است بهتر آن است از ابتدا لو نرود به شروع شعر توجه کنید:
به خوابیدن سربازها در جنگ فکر می کنم
به خودم
چه نیاز است که فکر کردن بیان شود خوابیدن سربازها و خوابیدن راوی میتواند در مقابل هم قرار بگیرد نه این در تفکر راوی بیاید گرچه این تخیل و تصور و تفکر آرام آرام به خواننده القا میشود و نیازی نیست از ابتدا به صورتی خبری بیان شود به عبارت دیگر این خبر ابتدایی را هم دیداری کنید. حال به زیباییهای روایت میپردازیم:
به پارادوکسی که در این عبارت دقیقاً در خدمت روایت توجه کنید:
به گلوله هایی که از گلویم بیرون می کشند
گلولهها را سربازان از گلوی شاعر بیرون میکشند در حالی که کار سربازان گلوله به گلو فرو کردن است و همنشینی گلوله و گلو که باز هم آرایهای است لفظی در خدمت روایت.
به پوکه هایی
که آنقدر عقب نشینی می کنند
تا به پوچی برسند...
به بازی «پوک» و «پوچ» دقت کنید که چه زیبا عقبنشینی شده و عقبنشینی که در لگد زدن تفنگ است در پشت تصویر.
این جنگ تن به تن است
جنگی که قرص هایش را به من تحمیل کرده
و از فرمان آتش بس
سر باز می زند
ایهام «تن به تن» که اصطلاحی در جنگ است و در این جا معنای دوم بیشتر مد نظر است و همین کاربرد در واژه «تحمیل» است آن اصطلاح رایج جنگ تحمیلی و معنای حقیقی آن که در این عبارت منظور نظر است و بازی عالی اصلاح «سر باز زدن» که به گونهای آمده و در کنار هم نشسته که واژهی «سرباز» را تداعی میکند که در فضای شعر است.
بگذار بگویم
دردسرها تازه زمانی شروع می شوند
که سردرد ها به سراغت می آیند
که زخم های کهنه آنقدر سر باز می کنند
تا از مرز پوستت بگذرند
تا به یقه ی پیراهنی پوسیده
که نفس هایش را
پشت و رو پوشیده است
برسند
بازی با «درد سر و سر درد» که با تمام برجستگی در نگاه اول نیستند و اصطلاح «سر باز کردن» زخم که باز هم مثل قبل تداعی کننده «سرباز» است و بعد «عبور از مرز» که باز به نوعی به فضای جنگ میرود و «پیراهن پوسیده» که جنگ گذشته را به حال میآورد و این ها همه در معنای دیگر واژگان است که بازی زبانی است اما همه در خدمت روایت و بعد پشت و رو پوشیدن نفسها که همان ویژگی را دارد و تصرفی که در دستور زبان عبارات شده : فعل «برسند» در پایان این قسمت در جای خود نیست باید بعد از واژه «پوسیده» باشد اما آوردنش در پایان این قسمت تعمد است چرا که در ادامه با آن کار دارد:
حالا که قرار به رسیدن است
می خواهم دیرتر از همیشه به خانه برسم
و در ادامه:
تا توانی برای شکستن نماند
تا شکست آنقدر پیشروی کند
که مردی تنها از رختخوابم سردر بیاورد
به شکل احمقانه ای قرصهایش را بشمارد
شاید خوابش ببرد
شکست اصطلاحی و شکستن در خویش بخوبی این همانی شدهاند شکست جنک و در رختخواب و بعد سر در آوردن از رختخواب و بالاخره خواب.
و مشکل از اینجا شروع می شود
که با شمردن
با حل کردن چند مسکّن در آب
مشکلات
حل نمی شوند
و جنگ
با خوابیدن تمام نخواهد شد
و در پایان حل کردن مشکل و قرص در آب و جنگی بیپایان. ببینید هیچ کدام زائد نیستند همه در جای خود و در خدمت روایت و پیوند چند وجهی شدن روایت و این شگرد در اوج است.
- ۰۱/۰۶/۱۴