متل
متل
عنوان شعر اول : "آ"یِ با کلاه!
یه روز، توو یه شهرِ شلوغ
تو گیر و دارِ یوغ و بوق
یه " ا " بودِش خیلی قشنگ
چه قد بلند، چه شوخ و شَنگ
سَرَک کشید به این وَرا، به اون وَرا
به این پایین، به اون بالا
دُور و بَرِش هر چی میدید
زود واسَش تکراری میشُد
اگه که کوتاهی میدید
از کارِشون شاکی* میشد
سمتِ چپِش یه " ب " میدید اون پایینا
همیشه خواب و خسته بود
مثلِ "پ" و " واو " و " چ" ِ هه
به این زمین دل بسته بود
عکسِ تمومِ این حروف
(این) آقا " ا " همیشه رویِ خط* بودِش
هیچ جوریا خَم نبودِش
هیچ جوری بیغَم نبودِش
دنبالِشَم هر چی بِگم
حرف و حدیث کم نبودِش
یه روز دیدَن خطر داره
از همه جا خبر داره
اگه بِدونه کارِشون
سیا میشه بازارِشون
اگه بگه از اون بالا چی میبینه
تمومِ این همسایههاش، مثل خودِش زرنگ میشن
سَر میکشن تا اون بالا، از رو زمین، بلند* میشن
- آی آقا "ا" !
چاکِرِتیم، مُخلصتیم
گوش میکنی به حرفِ ما؟!
با این همه هوش و حَواس
حیفه نباشی باکلاس
رخت و لباس بِهت میدیم
حساب کتاب یادِت* میدیم
آخر سَرَم (این) آقا "ا" راضی شُدِش
با گُرگا همبازی شُدِش
- اینَم کُلات بِزار سَرِت
تا نزاریم سر به سَرِت!
امّا حالا، (اون) آقا "آ"
سالایِ سالِ که نرفته اون بالا
"آ"یِ بزرگه ولی خُب
زیرِ فشارِ این کلاه، کوچیک شده
آقایِ شیکّ و پیک شده
بدتر از اون
باگرگا هم شریک شده!
پیر شده، دیر شده
اسیر و گوشهگیر شده
آروم و بیصدا میگه:
- چه با کُلا، چه بی کُلا
کُلا گذاشتن سَرِ ما!
29 اردیبهشت 88
عنوان شعر دوم : رقیب
ستارههام به چشمِ تو
انگار حسادت میکنن
به شبِ پررنگِ نِگات
یه روزی عادت میکنن
گوشوارههات کمونِ ماه
دل میبَری هِزار هِزار
کم میارَم با دیدَنِت
بارونی میشَم زار و زار
سیاه نَکُن روزِ مَنو
با شبِ سنگینِ چِشات
آتیش نَکِش، دل نسوزون
دل میبَری باخندههات
عنوان شعر سوم : بادکنک!
بادکنک!
پرواز خوبست
امّا برای پرندهها...
همان بهتر، دلیل خندههایِ کودکی باشی
قبول کن!
سرنوشتِ تو پَریدن نیست،
خَنداندن است!
سمیرا قادری
نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
این نوع شعر در ادبیات ما «متل» نامیده میشود که جزء ادبیات عامیانه است که البته گاهی بزرگان ادبیات هم سراغ آن رفتهاند مثل شعر «پریا» از شاملو که ایشان به نوعی دیگر رفتار کردهاند زیرا اغلب از متلهای رایج استفاده کردهاند کار شما یک آفرینش است ولی کار شاملو را به نوعی باید بازآفرینی نامید. اگر در ساختار متلهای رایج در زبان فارسی دقت کنید خواهید دید گرچه ضعفهای تکنیکی دارد و قالبها و وزنها و قواعد شعر در آنها چندان رعایت نشده ولی از نظر ماهیت و ساختار اغلب بیعیب هستند ولی متل شما تا آن جا که گرگ وارد عرصه میشود بیعیب است ولی ناهمگنی شخصیت گرگ با ساختار حروف الفبایی سازگار نیست درست است که شما به حرف الفبا شخصیت انسانی دادهاید اما ورود گرگ به عرصه با آن که استعاره از انسانهای گرگ صفت است اما این استعاره در استعاره ساختار را به هم میریزد اگر از میان حروف الفبا بتوانید شخصیتی خلق کنید که گرگ صفت باشد کار بینقص میشود والا این عیب بزرگ باقی میماند ضمناً رفتار راوی هم در پایان خارج از ساختار است شعر ناگهان از فضای استعاری به فضای واقعی میآید و در حقیقت نگرانی شاعر را از این که نکند خواننده نتواند پیام مرا درک کند باعث شده چنین رفتار کنید در حالی که با این کار فضای استعاری زیبای خلق شده را ویران ساختهاید منظور این بیت پایانی است:
- چه با کُلا، چه بی کُلا
کُلا گذاشتن سَرِ ما!
انتظار میرود توان آن را داشته باشید که این اشکالات را از شعرتان برطرف سازید. ضمناً چون قالب متل است به ضعفهای تکنیکی آن نپرداختم چرا که طبیعیتر مینماید.
این چارپاره با زبان محاوره ایرادهای روایی دارد که لازم است به تک تک آنها اشاره کنم البته از نظر ماهیت فضا استعاری است و این خیلی مهم است چرا که شما ماهیت را بخوبی شناختهاید و اگر در کارهایتان ضعفی هست تکنیکی و آموختنی است مهارت است که باید کسب کنید آنچه مهم است در آثار شما وجود دارد ضعف در روایت این شعر بسیار ظریف است دقت کنید:
در بند اول ابتدا از حسادت ستارهها به چشم مخاطب سخن میرود و بعد از عادت کردن آنها به شب پر رنگ نگاه میگویید که معلوم نیست این عادت به چیست به حسادت خودشان یا به زیبایی شب نگاه مخاطب. این نکته تهمت تحمیل قافیه را برای شما در بر دارد یعنی قافیه عادت شما را مجبور کرده چنین سخن بگویید.
در بند دوم ابتدا از کمون گوشوارههای ماهگون سخن میگویید و در پایان از بارانی شدن خویش ارتباط تصویری وجود ندارد این جا دیگر تحمیل قافیه نیست چرا که «زار و زار» قافیه ضعیفی هم هست تهمت زود خلاص شدن از شر سرودن را در پی دارد انگار شاعر خسته شده و خواسته است زود شعر را به پایان ببرد.
در بند آخر هم مثل بند دوم ارتباط چندانی بین دو بیت بند نیست و باید گفت شما چارپاره سرودهاید اما انگار غزل است که هر بیتش برای خود سازی جدا مینوازد. به طور کلی روایت این شعر بسیار ضعیف است در حالی که ویژگی اصلی قالب چارپاره ارتباط عمودی ابیات است یعنی قالب چارپاره باید یک تابلو نقاشی باشد و ضعف ارتباط عمودی غزل در آن ضعف بزرگی است.
شعر بادکنک ماهیت خوبی دارد ولی روایتش گرچه از نوع ضعف شعر قبلی نیست ولی چندان قوتی هم ندارد اول این که نام شعر جزء شعر است به گونهای که اگر نام شعر از پیشانی شعر به هر دلیلی حذف شود شعر دیگر گویا نیست بهتر بود بادکنک در ابتدا جزء متن شعر باشد و به صورت منادا به متن بیاید دیگر این که شعر تنها یک دیالوگ است بین راوی و بادکنک و این عیب بزرگی است اگر آنچه را راوی به بادکنک میگوید اجرا شود به طوری که خواننده تصویر را ببیند آن وقت شعر بینقص میشود حال چگونه؟ این همان شگردی است که شاعر باید کشف کند خوبی پرواز برای پرندهها نباید خبر داده شود بلکه باید به تصویر درآید خنداندن کودکان باید به تصویر کشیده شود نه این که گفته شود و قس علیهذا.... به هر حال باید بدانید که شعر یک متن شنیداری نیست بلکه متنی است دیداری آنچه را میخواهید بگویید باید مثل یک تأتر اجرا کنید اگر تصویر شکل گرفته در مخیلهی شما درست روایت شود بادکنک یک شعر عالی از آب درمیآید. مجدد یادآور میشوم ماهیت اشعار شما یعنی خلق یک فضای استعاری چیزی که اغلب نمیتوانند به آن دست یابند و شما بخوبی آن را درک کردهاید ضعفهای شما همه در روایت است که مهارتی است و میتوانید کسب کنید.
- ۰۱/۰۶/۱۴