شناخت ابزار کار
شناخت ابزار کار
عنوان شعر اول : زن
زخمه می زند جارو
بر دستان او
_اما_
می نوازد زندگی را زن ..
عنوان شعر دوم : قرار
قرار شد ببینمت
در آن مسیر
ابرها دف می زدند
دیده میشد از دور
چادری را که به رقص آمده بود..
عنوان شعر سوم : فراق
میان ما فراق که افتاد ؛
تازه تفریق را یاد گرفتم
-حالا-
هر طور حساب می کنم
باز هم
بی تو کم می آورم..
مرضیه عباسی
نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
عنوان شعر اول : زن
زخمه میزند جارو
بر دستان او
_اما_
می نوازد زندگی را زن ..
نقد:
بهتر است این سه شعر شما را بهانه آموختن زبان فارسی کنیم و تذکراتی در این مورد داشته باشیم از هر سه متن شما میتوان بخوبی قضاوت کرد که شما زبان فارسی را بلد نیستید توجه داشته باشید سخن گفتن در یک زبان با شناخت آن زبان فرق دارد شناخت زبان دانستن دقیق صرف و نحو آن زبان است که شناخت آن کار سادهای نیست اما برای یک شاعر ضرورت دارد. به متن این نوشته توجه کنید:
شما علاوه بر این که وارونه برخورد کردهاید و به جای این که دستان زن زخمه بر تار بزند این جاروست که زخمه میزند پس زندگی را جارو مینوازد و علاوه بر آن زخمه را به جای «زخم» به کار بردهاید و پیداست در صرف زبان فارسی میلنگید.
«زخم» در گذشتههای زبان فارسی به معنای «ضربه» است:
به پای آورد زخم کوپال من
نراند کسی نیزه بر یال من «شاهنامه»
کمکمک این نام برای اثر زخم و ضربه در زبان به کار رفته است و امروز ما به آنچه ضربه با بدن میکند میگوییم «زخم» و اما «زخمه»:
زخمه اسم آلت است و درست مثل «دسته، گیره، پوشه » ساخته شده است و آلتی است در موسیقی یعنی همان مضراب عربی که با آن سازهای زهی را مینوازند ولی شما در این متن به جای زخم به کار بردهاید که جارو به دستان زن میزند و لابد گمان میرود که چه مجاز زیبایی و عجب هنجارگریزی و عادت شکنی زیبایی است! در صورتی که چنین نیست و اگر در این راه هم مؤفق میشدید باز هم اساس کار شما بر یک بازی زبانی بود که ساختار کاریکلماتور است.
عنوان شعر دوم : قرار
قرار شد ببینمت
در آن مسیر
ابرها دف میزدند
دیده میشد از دور
چادری را که به رقص آمده بود..
نقد:
در این متن هم آشکار است که نحو زبان فارسی را نمیشناسید به دو مصراع پایانی متن توجه کنید:
ابرها دف میزدند
دیده میشد از دور
چادری را که به رقص آمده بود..
دیده میشد ساختار جملهی مجهول دارد و آنچه را که شما گمان کردهاید مفعول جمله است یعنی «چادر» نهاد این جملهی مجهول است و دیگر نباید با «را» مفعولی همراه شود و ساختار درست جملهی شما چنین است:
ابرها دف میزدند
دیده میشد از دور
چادری که به رقص آمده بود..
یعنی چادری که به رقص آمده است از دور دیده میشد علاوه بر آن به معنای واژهی «چادر» هم توجه نداشتهاید این چادر که از دور دیده میشود چادری است که زنان بر سر میکنند یا خیمه است؟ متن روشن نمیکند و من نتوانستم با هیچ قرینهای آن را درک کنم و این نیست مگر نتیجهی عدم توجه به صرف و نحو زبان.
عنوان شعر سوم : فراق
میان ما فراق که افتاد ؛
تازه تفریق را یاد گرفتم
-حالا-
هر طور حساب میکنم
باز هم
بی تو کم میآورم..
نقد:
این متن هم بر اساس بازی زبانی «فراق» و «تفریق» بنا نهاده شده که اگر این بازی را از آن بگیریم ساختار آن به هم میپاشد و این نوشته هم کاریکلماتور است.
شناخت زبان از هر جهت مثل شناخت رنگها و ترکیبات آنها و همچنین شناخت انواع قلم مو و کاردک و همچنین انواع بوم نقاشی برای یک نقاش است چرا که هنر یک خاستگاه دارد و در تمام هنرها اتفاقی که در خیال هنرمند میافتد یکی است و تنها تفاوت در هنرها نوع ظهور آن فضای خیالی است نقاش برای ارائةی خیال خود به سراغ بوم و قلم مو و رنگ میرود و شاعر برای ارائهی خیال خود به سراغ زبان پس عدم شناخت زبان همان بلایی را به سر شاعر میآورد که عدم شناخت لوازم نقاشی به سر نقاش. پس ضروریترین کار برای شما مطالعه در شناخت زبان فارسی است.
- ۰۱/۰۵/۳۰