معانی مجازی
عنوان شعر اول : بوم سفید؟
هرسال که میگذرد
جایِ این گلولهها
بر دیوارهای شهر
کمرنگتر میشود...
اما من
که هرشب
جیغِ دخترکی در باد
نارنجکی درونم م ن فجر میکند
کدام رنگ
از جعبهی مدادرنگیام
که از نقاشیِ این دیوارها
سهمی ندارم؟
عنوان شعر دوم : نمایشنامه
خانههای سفید
زیرِ برف
آب میشوند،
جنازهها
کفِ خیابان
مُنجمد...
اینجا،
هر لحظه
خطرِ ابتلا به )انسانیت(
بیشتر میشود!
عنوان شعر سوم : جابجایی
تو میروی،
من آخرین نفسم را دود میکنم،
حوضِ خانه یخ میشود،
و دَر، که پشتِ سرِ تو بسته شد...
زمستانِ امسال
خانه جورِ دیگریست!
پُرزهای هلو یادت هست؟!
(شعر اینگونه به پایان میرسد: انگشتِ راوی روی کنترلِ تلویزیون مانده. کانالها بهسرعت عوض میشوند. هوا تاریک است. خانه در سکوتِ راوی گُم میشود.)
امید خواجوی نیا
نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
عنوان شعر اول : بوم سفید؟
هرسال که میگذرد
جایِ این گلولهها
بر دیوارهای شهر
کمرنگتر میشود...
اما من
که هرشب
جیغِ دخترکی در باد
نارنجکی درونم م ن فجر میکند
کدام رنگ
از جعبهی مدادرنگیام
که از نقاشیِ این دیوارها
سهمی ندارم؟
نقد:
شعر بسیار خوبی است. کمی ابهام در تصاویر وجود دارد که نتیجهی عدم توجه به ابعاد گوناگون معنا در واژگان و ساختار زبان است این بیتوجهی ظاهراً بیدقتی در ریزهکاری های زبان است چون به کارگیری زبان مشکلی ندارد نکات بسیار ظریفی است که به آنها اشاره میکنم:
در مصراع دوم: «جای این گلولهها»، گلولهها با صفت اشارهی «این» معرفه شدهاند در حالی که هیچ قرینهای برای این اشاره وجود ندارد در زبان، زمانی ما از صفت اشاره یا ضمیر اشاره استفاده میکنیم که پیش از آن یا دست کم بعد از آن در متن مشارٌالیه معرفی شده باشد. یا باید موصوف این صفت آمده باشد یا این که به صورت نکره بیاید یا صفتی بیاید که آن اسم را معرفه سازد مثلاً: «گلولههای شورش یا جنگ...» درست است که مخاطب فارسی زبان امروزی ممکن است این «گلولهها» را در ذهن خود معرفه کند اما مخاطب شما محدود به این زمان و این مکان نیست متن باید دور از ابهام باشد. همین کار را در پایان شعر با : «این دیوارها» کردهاید که چون دیوارها قبلاً معرفی شدهاند ایرادی ندارد.
کنایهی «کمرنگ»، خیلی بجا به کار رفته است با این که «رنگ جای گلوله» بیمورد مینماید اگر مجازی نباشد اما این کاربرد، مجاز کنایی بجایی است چون زمینه را برای تصاویر بعدی بخوبی فراهم میسازد.
یک ابهام دیگر در مصراعهای:
کدام رنگ
از جعبهی مدادرنگیام
آزار دهنده است که با کمی دقت درمییابیم که اشکال زبانی هم نیست حاصل طولانی شدن جمله است و دیگر یکی بودن ضمیر «ام» با فعل اسنادی «ام» که به مدادرنگی چسبیده است و این واژه که در این جا فعل است نه ضمیر با نهاد خود بسیار فاصله دارد و این فاصله را جملهی معترضهی توصیفی:
که هرشب
جیغِ دخترکی در باد
نارنجکی درونم م ن فجر میکند
ایجاد کرده است لازم به تذکر است که این ضمیر یا این فعل برای چسبیدن به واژهی «مدادرنگی» که پایانش مصوت است نیاز به واج میانجی دارد که البته شما این واج را «همزه» انتخاب کرده اید که درست نیست واج میانجی در این جا «ی» است و چون «ی» وجود دارد دیگر در رسمالخط فارسی تکرار نمیشود پس باید بنویسید: «مدادرنگیم».
حال این فاصلهی ابهامزا را چگونه باید برطرف کرد باشد به عهدهی خودتان!
مورد دیگر که باز هم لازم میدانم اشاره کنم به کارگیری هنرهای دیگر در روایت شعر است که به دلایلی با آن مخالفم که بیان میکنم. شما در این مصراع:
نارنجکی درونم م ن فجر میکند
نقاشی را به خدمت روایت شعر آوردهاید شما با قطعه قطعه کردن واژهی «منفجر» انفجار را نقاشی کردهاید و به نوعی دیگر تلویزیون را در شعر پایانی به روایت شعر کشاندهاید. شعر هنری است که با گفتار روایت میشود و شنیداری است هر هنری، هر چیزی که روایتش جز این باشد برای روایت شعر مناسب نیست گرچه در شعر پایانی رفتار تلویزیونی روایت بیان شده است اما باز هم مناسب نیست. این نظر من و علت مخالفت من بود دیگر خود دانید.
مشکل دیگری که به ذهن متبادر میشود عدم ارتباط نقاشیهای دیواری با مداد رنگی است که میتوان با شگردهایی آن را توجیه کرد ولی این کار را نمیکنم زیرا همهی خوانندگان قدرت این توجیهات را ندارند.
عنوان شعر دوم : نمایشنامه
خانههای سفید
زیرِ برف
آب میشوند،
جنازهها
کفِ خیابان
مُنجمد...
اینجا،
هر لحظه
خطرِ ابتلا به )انسانیت(
بیشتر میشود!
نقد:
این هم شعر خوبی بود اگر مشکل این مصراع در آن نبود:
خطرِ ابتلا به (انسانیت)
طنزی که در این مصراع خودنمایی میکند هیچ مناسبتی با فضای شعر ندارد. «انسانیت» در این مصراع یک اپیدمی است در حالی که هیچ قرینهای برای این معنای تازه برای «انسانیت» نداریم ایجاد معانی مجازی تازه برای واژگان شگردهایی دارد که خود به آنها واقفید و مجال شرح آن در این تنگنا نمیگنجد علاوه بر آن بعضی از واژهها معانی نمادین یافتهاند که ابتدا باید از شر آن خلاص شد و معنای تازه را ایجاد کرد در این جا که بیمقدمه «انسانیت» ظاهر شده است و تنها عدم تناسبش در متن مرا بر آن داشت که نگاهی طنزآمیز بدان داشته باشم و این مشکل بزرگ این شعر کوچک است و اما اگر بخواهیم بگوییم که اجساد منجمد شده اجساد انسانهای والایی است و آب شدن انجمادشان انسانیت آنها را شایع میکند که دیگر آسمان و ریسمان میشود و باز هم معنای منفی بیماری و ابتلا و اپیدمی مشکلاتی دو چندان ایجاد میکند.
عنوان شعر سوم : جابجایی
تو میروی،
من آخرین نفسم را دود میکنم،
حوضِ خانه یخ میشود،
و دَر، که پشتِ سرِ تو بسته شد...
زمستانِ امسال
خانه جورِ دیگریست!
پُرزهای هلو یادت هست؟!
(شعر اینگونه به پایان میرسد: انگشتِ راوی روی کنترلِ تلویزیون مانده. کانالها بهسرعت عوض میشوند. هوا تاریک است. خانه در سکوتِ راوی گُم میشود.)
نقد:
این شعر علاوه بر پایانش که پیش از این به آن اشاره کردم و مخالفت خود را با نحوه روایات داستانی، سینمایی و تأتری بیان داشتم باز هم درگیر ابهامهایی است که نتیجهی همان است که گفتم:
حوضِ خانه یخ میشود،
و دَر،
آیا «یخ شدن» همان یخ زدن است یا سرد شدن چرا این گونه روایت کردهاید.
دیگر ابهام این مصراع:
پُرزهای هلو یادت هست؟!
این تصویر بیش از حد خصوصی شده است تنها مخاطب متن میفهمد این «پرزها» چگونه بودهاند و تنها او خاطرهای از این پرزها دارد خوانندهی شعر هیچ ارتباطی با این «پرزها» برقرار نمیکند.
در مجموع کارهای شما در خور توجهی شایسته است. این نگاه بسیار ریزبینانه بود و باید هم چنین نگاهی به اشعار شما میکردم چون عقیده دارم شما باید به سلامت زبان(گفتار) برای روایت برسید.