تفکیک دو فضا
من قرار نیست پرنده باشم
همین هست هست هست ها
در ذهنم خانه ساخته اند
کسی در گودی چشمانم نوک میزند
سالهاست ایستاده ام
و به آوازهای نامفهمومی فکر میکنم
که باد
از گلوی درختان بیرون میکشد
کسی روی لبهایم نوک میزند
بیدار شدم که راه ها را عوض کنم
مثلا این چمنزار به پرواز برسد
صبح شده باشد
و با بادها به پرواز درآیم
کسی سعی دارد
توده ی فکرم را بیرون بریزد
کسی سعی دارد با قار قار کلاغها
حواسم را پرت کند
میخواستم بیدار شوم
و به پرواز دربیایم
آی پرنده ها
برگردید
و مترسکی را به آرزویش برسانید
زهرا محمدزاده
نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
تفکیک دو فضا
فضای احساس شاعر را اگر دقیق نتوان حدس زد تا اندازه ای قابل حدس است او از فضای واقعی جامعه ی خود به یک احساس می رسد که ظاهراً آرزوهای دست نیافتنی است این فضا را با توفیق چشم گیری به فضای خیال می برد و فضای استعاری مزرعه ای را که مترسکی در آن است می آفریند و از دیدگاه مترسک فضا را به روایت می نشیند.
فضای استعاری خیلی خوب پرداخته شده اما در روایت, آن چنان که باید توفیق ندارد:
همین هست هست هست ها
در ذهنم خانه ساخته اند
این هست ها گنگند هیچ ما به ازایی از آن ها در متن نداریم علاوه بر آن, این دو مصراع کمی ذهن خواننده را از دیدگاه مترسک دور می کند و به تردید می اندازد که نکند شاعر خود به درون متن پریده است این تردید در مصراع های بعدی هم تشدید می شود:
و به آوازهای نامفهمومی فکر میکنم
که باد
از گلوی درختان بیرون می کشد
و این ضعف, از به کارگیری نادرست واژگان نشأت گرفته است:
هست های درون ذهن من
فکر کردن به آوازهای نامفهوم باد
اگر روایت به زبان مترسک بیشتر نزدیک شود این تردیدها از بین می رود در شعر امروز عدم رعایت این ظرایف را با شگرد آرایه های ادبی چونان تشخیص نمی شود توجیه کرد چون روایت به گونه ایست که ذهن مخاطب را درگیر یک تردید میکند که اگر مخاطب در تأویل خود این مشکل را نادیده بگیرد من منتقد نمی توانم نادیده بگیرم. روایت از دیدگاه مترسک و از احساس مترسکی است لذا زبان مترسکی می خواهد. این مشکل باز هم دست از سر شاعر برنمی دارد و این ناشی از آن است که مشبه مترسک در شکل گیری فضای استعاری خود اوست و در استعاره نباید حضور مشبه دیده شود تنها مشبه به است که در فضای استعاری حضور دارد. موارد دیگر را هم ببینیم که شاعر فراموش کرده که خود او نیست که روایت می کند:
بیدار شدم که راه ها را عوض کنم
کسی سعی دارد
توده ی فکرم را بیرون بریزد
البته این «کسی» هم که به نظر می رسد پرنده ایست بهتر است با ضمیر مبهمی دیگر مثل: «یکی», بیان شود چون این ضمیر شخصیت دیگر روایت را هم دچار تردید می کند.
دوست عزیز شما وقتی به این زیبایی می توانید با قار قار کلاغ ها حواس مترسک را پرت کنید چرا در دیگر تصویرها چنین مترسکی را روایت نکردید.
همان مشکل در مصراع های:
بیدار شدم که راه ها را عوض کنم
می خواستم بیدار شوم
آزار دهنده است و در پایان هم یک مشکل دیگر: آرزوی مترسک که مخاطب باید در متن به دنبال آن بگردد:
بیدار شدم که راه ها را عوض کنم
مثلا این چمنزار به پرواز برسد
صبح شده باشد
و با بادها به پرواز درآیم
برطرف کردن ایرادهای روایت کار دشواری نیست مهم ماهیت شعر است که از همان ابتدا به خوبی شکل گرفته و فضایی استعاری و قابل تأویل آفریده شده است. زاویه دید هم درست انتخاب شده مشکل در روایت است و لغزش واژگان فضای احساس به فضای استعاری خیال - به تمام واژگان لغریده در این فضا اشاره کردم- باید توجه کنید که دغدغه ی پیام رسانی شاعر را به این ورطه می کشاند او نگران است که نکند مخاطب پیام مرا نگیرد باید بگویم قرار نیست مخاطب پیام شما را بگیرد اگر چنین قصدی دارید بیانیه صادر کنید شعر با تأویل خواننده به پیامی می رسد که خواننده میخواهد نه شاعر. توجه کنید که واژگان لغزیده از فضای احساس به فضای استعاری خیال همه کلید واژه هستند و این آفت بزرگی در شعر گذشته و حال ماست از شعرتان آفت زدایی کنید کار مشکلی نیست کافیست دو فضای احساس و خیال را تفکیک کنید واژگان این دو فضا هیچ ارتباطی با هم ندارند فضای خیال شما یک مزرعه است با بک مترسک و پرندگان و فضای احساس شما جامعه ای که در آن زندگی می کنید جامعه ای انسانی با روابط خاص خودش این جدا سازی کار آسانی است.
یادآور می شوم که شعرتان از نظر ماهیت در اوج است
- ۰۱/۰۵/۱۸