آیینه پردازان (ayinepardazan)

شناخت ماهیت و ساختار شعر

آیینه پردازان (ayinepardazan)

شناخت ماهیت و ساختار شعر

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

توهم یا تخیل

سه شنبه, ۲۵ مرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۰۱ ب.ظ

توهم یا تخیل

عنوان شعر اول : شب نشین
در شبى تاریک و وهم آلود و سرد
کنج گورستان پرت و خلوتى
لابلاى سطح سنگ قبرها
مرد تنهایى که گویى خواب بود
راه مى پیمود همچون یک شبح
...............
در دل تاریکى و عمق سکوت
زوزه ى بادى طنین انداز شد
ناگهان ابر سیاهى رخ نمود
آسمان لرزید از رعدى مهیب
ماه پنهان گشت و طوفان درگرفت
..............
باد و باران سنگها را خوب شست
ماه نورش را به روى خاک ریخت
کلّ سنگ قبرها روشن شدند
لیک، بر روى تمام سنگها
نامِ تنها مرد شب حک گشته بود
.............
در میان بهت آن مرد غریب
ناگهان یک قهقهه، یک نیشخند
از فراز خاک یا زیر زمین
مرد را از وحشتى موهوم و گنگ
در دیار روح ها سرشار کرد
........
قهقهه از هر طرف بسیار شد
زوزه ى آن باد هم قدرت گرفت
سنگها بشکست و یک یک خرد شد
مردگان از گورها خارج شدند
اسکلتهایى همه همزاد مرد
..................
آه، گویى مردگان قرنها
خسته از تنهایى محتوم خویش
کز حضور مرد شب پایان گرفت
بزم شوم استخوان و جمجمه
در سپاس از مرد برپا داشتند
.........
مرد از وحشت زبانش بند بود
اسکلتها دور او ظاهر شدند
حلقه شان هر لحظه تنگ و تنگ تر
تا که آخر همنوا با رقص مرگ
مرد را بردند در قعر زمین
............
نیمه شب در سرزمین خفتگان
جغد تنهایى که آنجا خانه داشت
سنگها را سالم و یکدست دید
لیک دیگر مرد را آنجا ندید
باد بود و لرزه هاى قهقهه


سید مهدی منتظری

 

نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)

این متن را چند بار خواندم و هر چه کوشیدم نتوانستم با آن ارتباط برقرار کنم. فضای تصویری گرچه سوررآل و توهمی است اما مجازی نیست از هیچ نوع مجازی تا چه رسد به مجاز استعاری و وقتی متنی چنین ویژگی‌ای نداشته باشد نمی‌تواند با مخاطب سنخیتی داشته باشد. یک شخصیت موهوم در این روایت و تصاویر توهمی وجود دارد که هرگز نمی‌تواند همزاد داشته باشد حتی همزاد بودنش با اسکلت‌های از گور خارج شده هم یک ادعا بیش نیست و زمانی که یک متن قدرت تأویل نداشته باشد نمی‌توان آن را هنری و شعر نامید. حال ببینیم این متن چیست؟
ظاهراً نویسنده در صدد خلق یک فضای وهم‌انگیر و هراسناک است که در خلق آن هم موفق نیست چون روایت، آن تناسب‌ها لازم را ندارد و از هم گسیخته است تازه اگر نویسنده در این راه توفیقی هم کسب می‌کرد اتنها یک ترس موهوم در خواننده ایجاد کرده بود که گمان نمی‌کنم تا زمانی که خواننده نتواند به جای آن شخصیت موهوم روایت باشد ترسی هم در کار نیست تنها گورستان و اسکلت و زوزه و چند واژه‌ی دیگر که کاملاً سترون در روایت آمده‌اند چنین قدرتی ندارند تا در خواننده‌ی متن هراسی ایجاد کنند که اگر توفیقی در این هدف داشت همان خلق فضای مجازی‌ای بود که انتظار می‌رفت در یک شعر خلق شده باشد. نه هیچ خواننده‌ای خود را در جایگاه شخصیت روایت نمی‌تواند حس کند پس دلهره‌ای هم در او ایجاد نمی‌شود. این ویژگی کلی روایت بود که با شعر بودن فاصله بسیاری داشت و اما همین روایت بظاهر هراس‌انگیز، خود نقص‌هایی دارد:
ابتدا شبی تاریک و وهم‌آلود و سرد توصیف می‌شود و در طی روایت از حضور ماه پنهان شده و دوباره ظاهر شدنش سخن به میان رفته است که تصویر تاریک و وهم‌آلود را ویران می‌کند انگار خود راوی هم نمی‌داند در کجاست
ناگهان ابر سیاهى رخ نمود
رخ نمودن ابر سیاه در شب تاریک که البته نتیجه‌ی حضور همان ماه است که نباید باشد.
نامِ تنها مرد شب حک گشته بود
این «مرد تنهای شب» همان شخصیت توهمی روایت است که ناشناخته می‌ماند و اگر او معرفی شده بود فضای استعاری که باید در شعر باشد شکل می‌گرفت . چون ناشناخته می‌ماند با او همزادپنداری نمی‌شود.
ناگهان یک قهقهه، یک نیش‌خند
از فراز خاک یا زیر زمین
مرد را از وحشتى موهوم و گنگ
در دیار روح‌ها سرشار کرد
قهقهه و نیش‌خند مصراع اول تنها واژه‌اند و شنیده و دیده نمی‌شوند علاوه بر آن روح مرد را از وحشت سرشار می‌کنند. عدم توجه به معنای مثبت «سرشار» وحشت گنگ و موهوم لفظی را هم نابود می‌کند.
آه، گویى مردگان قرن‌ها
خسته از تنهایى محتوم خویش
کز حضور مرد شب پایان گرفت
بزم شوم استخوان و جمجمه
در سپاس از مرد برپا داشتند
نهاد فعل «گرفت» چیست؟ چه چیز پایان گرفت؟ ظاهراً می‌خواهید بگویید خستگی حاصل از تنهایی مردگان پایان گرفت با کدام قرینه، منِ خواننده این نهاد را پیدا کنم؟ نه این جمله ناقص است. علاوه بر آن برای سپاس از کسی «بزم شوم» بر پا داشتن دیگر نپذیرفتنی است مگر جنبه‌ی طنز داشته باشد که جای آن نیست.
مردگان از گورها خارج شدند
اسکلت‌هایى همه همزاد مرد
همزادی اسکلت‌ها با مرد تنها یک ادعا است چگونه‌است این همزادی؟
نقص‌هایی هم در روایت وجود دارد که تنها ضعف کلام است:
لابلاى سطح سنگ قبرها
واژه‌ی «سطح» حشو است و نیازی به آن نیست و تنها آمده تا وزن را پر کند.
باد و باران سنگ‌ها را خوب شست
به گمان من «خوب» هم از همان نوع «سطح» است.
مرد از وحشت زبانش بند بود
فعل این جمله هم مناسب نیست شما براحتی می‌توانستید بگویید «زبانش بند رفت» به نظر می‌رسد میخواستید بگویید: «زبانش بند رفته بود» که «رفته» در وزن نگنجیده است وزن نباید چیزی بر شما تحمیل کند. ببینید شما حتی در تصویر یک فضای توهمی و هراسناک هم به دلیل روایت ضعیف مؤفق نبوده‌اید تا چه رسد بتوانید ماهیت شعری هم به روایت خود ببحشید.

  • محمد مستقیمی، راهی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی