شناخت ماهیت
عنوان شعر اول : آدرس
محبوب من
نامه ها
و شعر های عاشقانه ام را
همراه با شکوفه های سیب
در پاکت می گذارم
بجای تمبر
بوسه ای سرخ
به پاکت میزنم
اما
نمی دانم
آنهارا
به کدام آدرس
پست کنم
عنوان شعر دوم : مجرم
محبوب من
می خواستم با واژه ها
در درون قلب تو
علیه حکومت مستبد وابستگی
انقلاب کنم
و جمهوری عشق را بنا نهم
اما شکست خوردم
و به جرم تشویش افکار عمومی
اعدام شدم
عنوان شعر سوم : تو مرا خواهی کشت
درشبی تاریک
در سیاه چالی نمور
در غل و زنجیری بی رحم
به دست جلادی سنگدل
تو مرا خواهی کشت
و پیکرم را به کبریت حسرت خواهی سپرد
و خاکسترم را به در یایی نا امیدی خواهی ریخت
آری تو مرا با رفتن خود
اینچنین خواهی کشت
احمد ایوبی
نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
عنوان شعر اول : آدرس
محبوب من
نامه ها
و شعر های عاشقانه ام را
همراه با شکوفه های سیب
در پاکت می گذارم
بجای تمبر
بوسه ای سرخ
به پاکت میزنم
اما
نمی دانم
آنهارا
به کدام آدرس
پست کنم
عنوان شعر دوم : مجرم
محبوب من
می خواستم با واژه ها
در درون قلب تو
علیه حکومت مستبد وابستگی
انقلاب کنم
و جمهوری عشق را بنا نهم
اما شکست خوردم
و به جرم تشویش افکار عمومی
اعدام شدم
عنوان شعر سوم : تو مرا خواهی کشت
درشبی تاریک
در سیاه چالی نمور
در غل و زنجیری بی رحم
به دست جلادی سنگدل
تو مرا خواهی کشت
و پیکرم را به کبریت حسرت خواهی سپرد
و خاکسترم را به در یایی نا امیدی خواهی ریخت
آری تو مرا با رفتن خود
اینچنین خواهی کشت
نقد:
ابتدا در نظر داشتم شعرها را جدا جدا نقد کنم بعد از چند مرور به این نتیجه رسیدم که گرچه بظاهر فضاهای متفاوتی دارند اما در ماهیت تفاوتی ندارند بهتر آن دیدم که ایراد اصلی در شناخت ماهیت شعر است که باید برای نویسنده روشن شود و زمانی که ماهیت ایراد دارد نقد جزییات بیربط مینماید.
هر سه متن در فضای احساس نوشته شده به عبارت دیگر یک فریاد بارز برای بیان احساس است و اظهار احساس شعر نیست این سه نوشته بیشتر شبیه سه نامهی کوتاه عاشقانه است که برای مخاطبی خاص نوشته شده و در همان یک نسخه هم خلاصه میشود و اگر با تسامح برخورد کنیم یک نسخه هم برای نویسنده در نظر میگیریم و متن را دو نسخهای مینامیم نویسنده حتی نکوشیده در بیان این سه حس به گونهای برخورد کند که دست کم شخصی نماند و اگر کسی حسی مشابه آن دارد در خوانش آن برانگیخته شود.
دوست عزیز فضای احساس و بیان آن شعر نیست توجه داشته باشید برای خلق یک استعاره در لفظ ما به یک مشبه و یک مشبهبه نیاز داریم که در آن مشبهبه را همراه با وابستهای از مشبه همراه میکنیم و استعاره خلق میکنیم ولی شعر یک استعاره در لفظ نیست بلکه خلق یک فضای استعاری است توجه داشته باشید فضای چهار بعدی طول و عرض و ارتفاع و زمان، فضایی که در نحوهی روایت به استعاره میرود و خواننده در لحظهی خوانش آن را به تأویل میبرد و از دریچه نگاه خود تفسیر میکند در این هنگام است که تمام واژههای متن با نگاه خواننده استعاره میشوند و در فضای تأویلی به معنا میرسند و این به گونهایست که هر خواننده با دیدگاه خو.د به تأویل میرود و تفسیر هر خواننده برای خودش معناپذیر میشود به عبارت دیگر متنی که شعر باشد و فضایی که استعاری باشد به تعداد خوانندگان تأویل و تفسیر دارد ولی این سه متن این گونه نیست یک پیام شفاف و مشخص را بیان میکند که تمام خوانندگان به یک پیام مشخص میرسند و متنی که یک پیام مشخص را بیان کند شعار است نه شعر حال این شعار وقتی شعاری احساسی باشد این گمان پیش میآید که شعر است.
شما در متن اول گفتهاید: میخواهم شعرهای عاشقانهام را برایت پست کنم ولی آدرسی از تو ندارم و در متن دوم میگویید میخواستم با کلمات در قلب تو جایی باز کنم اما موفق نشدم و در متن سوم میگویید: تو میروی و من میمیرم حال این پیامها اگر بیانی شاعرانه هم باشد که هست شعر خلق نشده در نهایت میتوانیم بگوییم اینها سه متن ادبی هستند پس ادیبانه نوشتن هم شعر نمیآفریند ممکن است متنی کاملاً ساده باشد و هیچ آرایهای هم در آن نباشد ولی شعر باشد. به اشعار نیما توجه کنید روایتی ساده دارند گاهی کنایهای یا تشبیهی در آنهاست ولی از نظر ماهیت شعرند یعنی فضای خلق شده و روایت شده فضایی استعاری است. شما توان روایت ادیبانه را دارید پس باید در شناخت ماهیت شعر بکوشید.