آیینه پردازان (ayinepardazan)

شناخت ماهیت و ساختار شعر

آیینه پردازان (ayinepardazan)

شناخت ماهیت و ساختار شعر

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

روایت شاعرانه شعر نیست

دوشنبه, ۱۴ شهریور ۱۴۰۱، ۱۲:۳۰ ب.ظ

روایت شاعرانه شعر نیست

 

عنوان شعر اول : دلشوره های خیس

پچ پچ یاد تو

در گوش شب

و

دلشوره های خیس خورده

پشت چراغ های عاطفه

سهم من

از تنهایی ست...

دلتنگی

روی دوشم

سنگینی می کند...

طناب حسرت

پوسیده است

مرا به آوازی

مهمان کن...

 

 

عنوان شعر دوم : با باران بیا

در چهارراه فصول

در تابستانی گرم

تمام دردهای

مانده در حنجره ام

تیر می کشد...

هیچ کس

سرزمین تنهایی ام را

شخم نمی زند

پاییز

با باران بیا

و

چکه چکه

احوالم را بپرس

صبور می شوم

و

شکایت نمی کنم

از زمستان دست هایت

مرا به ضیافت آغوشت

تبعید کن...

تا بهار را به تجربه بنشینم...

 

 

عنوان شعر سوم : هوای تازه

وقتی

لا به لای موهایم

هوای تازه

می پیچد

تمام احساسم

بر وزن نگاهت

شعر می شود

بغل بغل

حس ناب بودنت را

نفس می کشم

...تو فقط

دوست داشتنم را

به قلبت

سنجاق کن...

 

عارفه روئین

 

نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)

 

عنوان شعر اول : دلشوره های خیس

پچ پچ یاد تو

در گوش شب

و

دلشوره های خیس خورده

پشت چراغ های عاطفه

سهم من

از تنهایی ست...

دلتنگی

روی دوشم

سنگینی می کند...

طناب حسرت

پوسیده است

مرا به آوازی

مهمان کن...

عارفه روئین

نقد:

این متن یک بیان احساس صرف است که تازه این بیان ساده هم چندان مؤفق نیست چرا که در سلسله ی تشبیهات گرفتار می‌شود به حدی که ارتباطش با مخاطب قطع می‌گردد دقت کنید:

نویسنده می‌خواهد بگوید شب‌ها به یاد توام می‌گوید:

پچ پچ یاد تو

در گوش شب

یعنی یاد تو در گوش شب پچ پچ می‌کند خوب پذیرفتیم که همان مفهوم ساده را برداشت کردیم به ادامه توجه کنید:

دلشوره های خیس خورده

پشت چراغ های عاطفه

سهم من

از تنهایی ست...

دلشوره‌های خیس خورده که لابد با اشک خیس خورد پشت چراغ عاطفه که این ترکیب را از فروغ گرفته با کاربردی نابجا. فروغ برای برای ناشناختگی عواطف و گنگی آن‌ها عاطفه را به چراغ خاموش تشبیه می‌کند تا عاطفه های ناشناخته را ملموس کند شما چه کرده‌اید از یک ترکیب عاریه دلشوره‌های همراه با اشک را به پشت چراغ‌های عاطفه برده اید که چه شود که لابد دیده نشود چون چیزی اگر پشت چراغ باشد دیده نمی شود و بعد دوبار سهم من باز عاریت و دلتنگی که معلوم نشد این دلتنگی با دلشوره‌های پشت چراغ چه ارتباطی دارند که بلافاصله می‌آید:

دلتنگی

روی دوشم

سنگینی می کند...

طناب حسرت

پوسیده است

و بعد تشبیهی دیگر طناب حسرت که هنوز از معضل چراغ عاطفه رها نشده به ورطه تشبیهی دیگر می‌افتد طناب پوسیده حسرت و در پایان:

مرا به آوازی

مهمان کن...

خلاصه می‌خواهید بگویید که من در شب با یاد تو دلتنگم و گریه می‌کنم برایم بخوان اگر متن را ساده کرده باشم این متن به درد یک نامه‌ی عاشقانه می‌خورد و آنقدر خصوصی است که در دو نسخه می‌ماند.

 

عنوان شعر دوم : با باران بیا

در چهارراه فصول

در تابستانی گرم

تمام دردهای

مانده در حنجره ام

تیر می کشد...

هیچ کس

سرزمین تنهایی ام را

شخم نمی زند

پاییز

با باران بیا

و

چکه چکه

احوالم را بپرس

صبور می شوم

و

شکایت نمی کنم

از زمستان دست هایت

مرا به ضیافت آغوشت

تبعید کن...

تا بهار را به تجربه بنشینم...

عارفه روئین

نقد:

اگر این متن از زبان یک درخت بود فضای استعاری شکل می‌گرفت و می‌توانست شعر خوبی باشد ولی حالا یک احساس صرف است که در متنی آمیخته به چند آرایه بیان شده است: چهار راه فصول، سرزمین تنهایی، زمستان دست‌ها و رفتارهای بعضی از این ارکان تشبیه تنها متن را کمی شاعرانه کرده است باید بدانیم که شعر با روایت شاعرانه تفاوت دارد برای روشن شدن همین متن را از زبان یک درخت خطاب به فصول سال روایت کنید تا ببینید چگونه متنی تأویل‌پذیر که ویژگی شعر با فضایی استعاری زاده می‌شود . متنی که توانایی تأویلش به تعداد خوانندگان است و استعاره‌هایش توان آن را دارند که هر چیز و هر کس باشند از جمله همان شخصی که احساسش را در متن شما بیان کرده است.

 

عنوان شعر سوم : هوای تازه

وقتی

لا به لای موهایم

هوای تازه

می پیچد

تمام احساسم

بر وزن نگاهت

شعر می شود

بغل بغل

حس ناب بودنت را

نفس می کشم

...تو فقط

دوست داشتنم را

به قلبت

سنجاق کن...

 

نقد:

این متن را با کمی تصرف که اغلب تنها حذف است از شخصی بودن خارج می‌کنم تا به درک تفاوت بیان احساس شاعرانه که شخصی با شعر که ارتباط عام دارد برسید:

وقتی

لا به لای موهایم

هوای تازه می‌پیچد

تمام احساسم

شعر می‌شود

بغل بغل

حس ناب بودن را

نفس می‌کشم

مقایسه کنید تا به تفاوت برسید در حقیقت شما توان سرودن شعر را دارید به عبارت دیگر شعر در خیال شما شکل می‌گیرد اما در روایت آن مشکل دارید و گمان می‌کنم مشکل آن جاست که تفاوت بین شعر و متن شاعرانه را نمی‌دانید پیشنهاد می‌کنم سری به شعرهای نیما بزنیذ ببینید در آن‌ها هیچ روایت شاعرانه نیست گاهی یک تشبیه پیش پا افتاده یا گاهی یک کنایه یا بعضی مواقع یک استعاره متنی ساده و عاری از هر آرایه‌ای است اما شعر است چرا که فضای استعاری در همه ی آن‌ها بی هیچ آفتی در روایت شکل گرفته است پس بدانیم که روایت شاعرانه متن را به شعر نمی رساند و آنچه ماهیت شعری به کلام می‌بخشد فضای استعاری روایت شده است.

 

  • محمد مستقیمی، راهی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی