تصاویر ناملموس
سبزی مصادف شدنت را با
ما شدنمان
ریختیم روی تمام آینهها، بین خودمان
توی ماهیچهٔ فکرمان گُل انداختی
تا سرخیِ سیلی را مقر نیاییم
ما
شقایقهایی
که برای بوییدن مادرمان
پا درآوردیم.
زیبا زیلایی
نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
رفتارهای شایان توجهی در شعر شما وجود دارد که با تمام ایرادهایش باید حلاجی شود چرا که نکاتی در آن هاست بسیار آموزشی.
قبل از هر چیز بهتر است به ایرادهای تقطیع اشاره کنم که از آن موارد نیست. به نظر میرسد که شما برای تقطیع خود معیاری ندارید مثلاً بین حرف اضافه و متمم فاصله میاندازید چرا نمیدانم:
سبزی مصادف شدنت را با
ما شدنمان
یا آنجا که باید تقطیع کنید نمیکنید:
ریختیم روی تمام آینهها
بین خودمان
معیار اصلی تقطیع درنگهای بجاست مگر این که نیتی بلاغی در آن باشد مانند تأکید.
از این مورد که بگذریم باید به تصویرهای شما بپردازیم تصویرهایی که عینیت ندارند و به نظر میرسد دلیلش حاصل یرخورد شما با یک گونهی زبانی است توجه کنید:
سبزی مصادف شدنت را با ما شدنمان ریختیم روی تمام آیینهها
این سبزی، رنگ نیست بلکه احساس حاصل از یک رنگ است و یک ابهام در کلام که: آیا سبزی مصادف شدن را با سبزی ما شدنمان ریختیم یا نه؟ در قسمت دوم سبزی وجود ندارد این ابهام حاصل حذف نابجاست چون اگر حذف نباشد دو احساس متفاوت است که احساس اول با رنگ بیان شده ولی احساس دوم که احساس «ماشدن» است رنگی ندارد و این ناهمگنی اجازه نمیدهد آمیزش این دو احساس صورت بگیرد تا بتوانند همراه روی آیینهها ریخته شوند علاوه بر آن اگر رنگی حتی سبز روی آیینهها ریخته شود آنها دیگر خاصیت آیینگی ندارند. ببینید با این تصاویر ناهمگن چه کردهاید؟ خواننده شما سر در گم است چه اتفاقی دارد میافتد آیا این رفتار با آیینهها خوب است؟ بد است؟ چه میخواهد بکند؟ و بعد بلافاصله میگویید:
توی ماهیچهی فکرمان گل انداختی
اگر مخاطب فعل «انداختی» همان مخاطبی است که «ما» شده است چگون توانسته گل بیندازد تازه آن هم توی «ماهیچهی فکرمان» که یکی از دو «مان» خودش است ببینید مخاطب شما چقدر باید شاعرتر از شما باشد تا بتواند این تصویرهای ناقص را بازسرایی کند و اگر چنین کند به خطا رفته است بازسرایی حاصل از تأویل شعر باید در فضای واژگانی شعر باشد نه بیشتر و نه کمتر درست در درون متن نه این که بیاید ابتدا فکر را ماهیچهدار کند و بعد گل انداختن را به گل انداختن ماهیچههای «لپ» برابر نهد تا بتواند سرخ شدن را از آن به تصویر بکشد تازه میماند که فکر گل انداخته و سرخ شده چگونه است؟ اینها در متن شما نیست و رفتار چنین مخاطبی اگر هم باشد نادرست است چرا که خود شعری دیگر سروده است علاوه بر آن وقتی نوع سرخی را در مصراع بعد روشن میکنید که از نوع سیلی است و مفاد مقر آمدن در آن نیست سر در گمی چند برابر میشود و هنوز از این بلاتکلیفی رها نشده؛ بی هیچ عامل تداعی برای پرش به فضایی دیگر پرتاب میشود:
ما
شقایقهایی
که برای بوییدن مادرمان
پا درآوردیم
شقایقهایی را باید بدل «ما» بگیریم یا این که رابطهی جمله را محذوف به حساب آوریم تا عبارت درست بنماید: ما شقایقهایی هستیم
یا همان بدل: ما، شقایقهایی، که برای...
این فضا خارج از فضای پیشین است و تنها «سرخی» را باید عامل تداعی برای «شقایق» بگیریم که چندان قدرتمند نیست البته واژه «گل» در ترکیب گل انداختی هم وجود دارد که کنایه است و در آن «گل» چندان به ذهن متبادر نمیشود که به شقایق تداعی داشته باشد..
اگر این ایرادها برطرف شود شعر خوبی خواهد شد چرا چنین تعبیر میکنم برای این که ماهیت اصلی فضایی که در خیال شما شکل گرفته «شعر» است و ایرادها همه در روایت آن است که این قسمت مهارت است نه هنر و با تمرین و نقدپذیری کسب میشود.