زبان روایت
عنوان شعر اول : آرزو
تو به آرزوهایت
در چهار دیواری ذهنت می اندیشی
و من به کودکی که
آرزوهایش را
زیر بمب ها قایم می کند
از این رودخانه نمی توان گذشت
شبیه کلاغهایی که در منقارهایشان
دوستی می برند
و عشق کلام گنگی نیست
وقتی که همه ی افکارت به من هجوم می آورند
از تو باید نوشت
و نمی توان ننوشت
آرزوها همیشه خواب نیستند
آنها از من و تو الهام می گیرند
تا کامل شوند
امشب روزی را خواب خواهم دید
که آرزویی نداشته باشم
عنوان شعر دوم : امید
زمان از من و تو چیزی جز ما
نخواهد نوشت
و من از تو چیزی جز من
نخواهم نوشت
قاب عکسهایت را
روی دیوارهای ذهنم
می چسبانم
و روی سنگفرشهای همین کوچه
می نشینم
به امید روزی که
همه ی خوابهایم را پر کنی
من و تو
تنهاتر از هم نیستیم
من و تو
شعری از منظومه ی بلند ما هستیم
عنوان شعر سوم : عبور
تو هر روز از من عبور می کنی
و جای پاهایت را بر نمی داری
این ذهن هنوز جایی برای تودارد
و جایی برای نفسهای تو
از آخرین سفری که رفتیم
روزهای زیادی می گذرد
اما دلم هنوز خوش است
به خاطره هایی که
بر روی دفتر هایم شکل می گیرند
تا تولد کودکی که
پاییز را به انتظار نشسته است
و تو چقدر با آن لباس زیبا می شوی
زیر نور ماه
می درخشی
و مرا امیدوار می کنی
به نوشتن
کاظم رستمی
نقد این شعرها از : محمد مستقیمی (راهی)
عنوان شعر اول : آرزو
تو به آرزوهایت
در چهار دیواری ذهنت میاندیشی
و من به کودکی که
آرزوهایش را
زیر بمبها قایم میکند
از این رودخانه نمیتوان گذشت
شبیه کلاغهایی که در منقارهایشان
دوستی میبرند
و عشق کلام گنگی نیست
وقتی که همهی افکارت به من هجوم میآورند
از تو باید نوشت
و نمیتوان ننوشت
آرزوها همیشه خواب نیستند
آنها از من و تو الهام میگیرند
تا کامل شوند
امشب روزی را خواب خواهم دید
که آرزویی نداشته باشم
نقد:
مشکلی که در خوانش نخستین شعر شما جلوه میکند ابهام در تصاویر خیال است که عوامل آن گونهگون است و لازم است به موارد آن جزء به جزء اشاره شود چون تنها ایرادی است که گریبانگیر روایت شماست و در مجموع، حاصل عدم توجه به ساختار زبان و کاربرد دقیق آرایههای ادبی است و بیشتر عدم توجه به مفاهیم واژگان چه حقیقی و چه مجازی:
ابتدا ترکیب اضافی «چهار دیواری ذهن» است که میتواند ترکیب تشبیهی باشد یا ترکیب اقترانی اگر اولی باشد تنها مفهومی که القا میکند «ذهن محدود» است که ظاهراً منظور شاعر چیز دیگری است ولی اگر اضافهای اقترانی باشد به این مفهوم است که «چهار دیواریهای که در ذهن تو است» که با منظور شاعر همراهتر است البته این دوگانگی در معنا، مشکل خواننده است ولی از آن جا که اولین معنایی که به ذهن یک خوانندهی عادی میآید مفهوم اولی است که سازگاری با منظور شاعر ندارد وج۰ح کمتر خوانندهی به مفهوم دوم و اضافهای اقترانی توجه دارد از این جهت تصویر گنگ مینماید و شاعر بهتر است چارهای برای هدایت به این مفهوم بیندیشد.
مورد دیگر ابهام قایم کردن آرزو زیر بمبها است این ساختار کنایی معنایی روشن و واضح در بر ندارد این آرزو چگونه آرزویی است؟ هیچ قرینهای برای گذار به این مفهوم وجود ندارد.
مورد دیگر «این رودخانه» است. رودخانهای که با صفت اشارهی «این» معرفه شده است در حالی که در هیچ جای متن معرفی نشده است اگر قصد شاعر تنها رودخانه است بهتر بود به صورت نکره میآمد.
مورد بعد کلاغهای دوستی بر منقار هستند که دوستی بر منقار کلاغ،کگ قابل تصور نیست مگر چیزی بر منقار کلاغ باشد که نماد دوستی است.
مورد بعد «هجوم افکار تو به من» است که احتمالاً ابهام آن به خاطر عدم توجه به معنای واژگان است این عبارت به این معناست که تو به من میاندیشی در حالی که ظاهراً شاعر میخواهد بگوید خیال تو به من هجوم میآورد و من همواره به تو میاندیشم و این ایراد نتیجهی عدم توجه به واژگان است. الهام گرفتن آرزوهایی که در خواب نیستند نیز ابهامش از همین نوع است.
عنوان شعر دوم : امید
زمان از من و تو چیزی جز ما
نخواهد نوشت
و من از تو چیزی جز من
نخواهم نوشت
قاب عکسهایت را
روی دیوارهای ذهنم
میچسبانم
و روی سنگفرشهای همین کوچه
مینشینم
به امید روزی که
همهی خوابهایم را پر کنی
من و تو
تنهاتر از هم نیستیم
من و تو
شعری از منظومهی بلند ما هستیم
نقد:
این متن مثل شعر قبلی نیست اگر دقت کنید میبینید که فضای تصویر شده بیش از حد خصوصی شده و توان تأویل ندارد همین است که هست متونی که فضای استعاری نیست ویژگی هنری ندارد یعنی آفرینشی در آن اتفاق نیفتاده باز هم یادآور میشوم با شعر پیشین مقایسه کنید آن متن شعر بود چون بنا به دیدگاه خواننده شکل میگیرد و در مخیلهی خواننده به تأویل رفته بازسرایی میشود در نتیجه خواننده میتواند بنا بر سلیقه و خواست خویش آن را تفسیر کند در حالی این متن توان آن را ندارد و دلیل آن است که این روایت پیش از آن که به فضایی مشابه فضای احساس شاعر برود در همان فضای احساس شاعر روایت شده است چنین متونی اگر غرق در آرایههای ادبی باشد و از عاطفه هم لبریز باشد شعر نیست بلکه متنی عاطفی است که بیانی شاعرانه دارد. من این نوع نوشتهها را اگر شعر هم بنامم شعری دو نسخهای میدانم چون به حدی خصوصی است که تنها با خود نویسنده و مخاطب آن در متن ارتباط برقرار میکند و تا حد یک نامهی عاشقانه خصوصی است اگر ارتباطی هم با خوانندهی غیر برقرار کند در حد یادآوری یک احساس مشترک است اگر احساس مشترکی خواننده با نویسنده داشته باشد هیچ تأویل پذیر نیست و باید آن را به جای شعر یک شعار عاطفی بنامیم «تو» مخاطب در این نوشته یک نفر بیشتر نمیتواند باشد. این روایت برای آن که شعر شود و بعد هنری پیدا کند باید مشبه قرار بگیر و فضای دیگری مشابه آن ولی متفاوت با آن در مخیلهی شاعر بیاید که مشبهبه باشد آن وقت با این فرض شباهت شاعر به روایت فضای دوم بپردازید تا ساختار استعاری فضای توصیفی شکل بگیرد و ماهیت شعری را کسب کند.
عنوان شعر سوم : عبور
تو هر روز از من عبور میکنی
و جای پاهایت را برنمیداری
این ذهن هنوز جایی برای تودارد
و جایی برای نفسهای تو
از آخرین سفری که رفتیم
روزهای زیادی میگذرد
اما دلم هنوز خوش است
به خاطرههایی که
بر روی دفترهایم شکل میگیرند
تا تولد کودکی که
پاییز را به انتظار نشسته است
و تو چقدر با آن لباس زیبا میشوی
زیر نور ماه
میدرخشی
و مرا امیدوار میکنی
به نوشتن
نقد:
مقایسه این شعر با متن پیشین -آنچه را در نقد قبلی نوشتم - روشن میکند ظاهراً این فضای توصیفی هم شبیه متن قبلی است اما دقت کنید «تو» مخاطب این شعر هر کسی میتواند باشد حتی با آن که زیباییش را با لباسی خاص توصیف میکند که در ابتدا جنس «زن» را متبادر میکند اما جنسیت هم در آن محدود نیست و میتواند لباسی مردانه باشد حتی آن سفری که اشاره شده خصوصی نمینماید این ویژگی را بخوبی باید بشناسید ببینید در کجاست و چگونه شکل گرفته است. این ویژگی تنها در نحوهی روایت و انتخاب واژگان است که شگردهای آن، آن قدر گسترده و فراوان است که شاعر باید آن را حس کند تا کمکم این گونه روایت برایش عادی شود تا روایاتی را که در ناخودآگاه خود به تصویر میکشد از این ویژگی دور نشوند. درست است که فضای روایی اغلب هنرمندان ریشه در خاطرات ایشان دارد ولی نحوهی روایت است که آن را از یک متن احساسی به فضای هنری شعری میبرد راه شناخت توفیق در روایت، تأویل پذیری است و این ویژگی را اگر خویش درنمییابیم میتوانیم درک آن را از خوانندگان شعر خود بپرسیم اگر احساس انتقالی دقیقاً همان احساس خودمان است نوشته شعاری احساسی بیش نیست ولی اگر احساسی متفاوت از احساس ما در خواننده به وجود آمد در آفرینش هنری موفق بودهایم.
به طور خلاصه باید گفت آثار شما موفق است از سه متن فوق دو تا شعر است البته در صورت زدودن ابهامهای اشاره شده کارها بینقص هم خواهند شد و از همین سه شعر استنباط میشود که شما باید هم و غم خود را در شناخت زبان و شگردهای روایت شفاف به کار ببرید تا کاملاً موفق باشید.