آیینه پردازان (ayinepardazan)

شناخت ماهیت و ساختار شعر

آیینه پردازان (ayinepardazan)

شناخت ماهیت و ساختار شعر

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۵ مطلب با موضوع «کاریکلماتور» ثبت شده است

۱۶
شهریور

فشرده‌ترین کاریکلماتور واژه‌ی کاریکلماتور است

 

عنوان شعر اول : معامله دوسرسود

معامله ی دو سر سودی است

کلیه ام

کلیه ی وجودم

در عوض کمی از چرک کف دستانت

 

عنوان شعر دوم : زمین

دوبخش است

ز

مین

ز مثل زلزله

مین مثل مین

چه جهنمی شده است

زمین

 

عنوان شعر سوم :

این همه بینهایت

صفرنداگرنباشد

یکتا یک خدایی

ازپیش پشتشان را

 

علی نظری سرمازه

 

نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)

 

عنوان شعر اول : معامله دوسرسود

معامله ی دو سر سودی است

کلیه ام

کلیه ی وجودم

در عوض کمی از چرک کف دستانت

 

عنوان شعر دوم : زمین

دوبخش است

ز

مین

ز مثل زلزله

مین مثل مین

چه جهنمی شده است

زمین

 

عنوان شعر سوم :

این همه بینهایت

صفرنداگرنباشد

یکتا یک خدایی

ازپیش پشتشان را

 

نقد:

کارهای پیشین شما همه کاریکلماتور بودند و این سه اثر هم کاریکلماتورند برای این که ماهیت این نوع ادبی را بشناسید لازم می‌دانم که اساس ماهیتی آن را برایتان توضیح دهم توجه داشته باشید کوتاه‌ترین تعریفی که می‌توان از کاریکلماتور داشت این است که: کاریکلماتور یک تصویر کوتاه است که در خیال شاعر شکل نمی‌گیرد بلکه با یک بازی زبانی شکل می‌گیرد . توجه داشته باشید این بازی زبانی با تعریف معروف شعر که: شعر اتفاقی است که در زبان می‌افتد نباید اشتباه شود چرا که این اشتباه از آن جا ناشی شده است که در گفتار فارسی واژه ی «زبان» به سه معنا آمده است:

1- زبان به معنای عضو گوشتی داخل دهان که البته این کاربرد بیشتر در کله‌پزی‌ها کاربرد دارد و گاهی هم در پزشکی که پزشک زبان بیمار را معاینه می‌کند.

2- زبان به معنای «قوه ناطقه یا لانگویج که ویژگی خاص نوع انسان است و تفاوتش با دیگر حیوانات توجه داشته باشید که انسانی که توان گفتار ندارد یعنی کر و لال زبان به این معنا را دارد و در حقیقت می‌توان آن را قوه تخیل نامید.

3- زبان به معنای گفتار که همان زبان فارسی عربی یا انگلیسی یا هر گفتار دیگر را شامل می‌شود و توجه داشته باشید که این معنا یک قرارداد اجتماعی است که زبانمندان آن را می‌آموزند و بر اساس آن با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند.

حال توجه داشته باشید تفاوت شعر را با کاریکلماتور، لازم به یادآوری است تعریفی که از شعر یعنی اتفاقی که در زبان می‌افتد معنای دوم زبان است یعنی اتفاقی که در قوه ناطقه یا لانگویج می‌افتد و متأسفانه این سه معنا در زبان فارسی(گفتار فارسی) همه با یک لفظ ترجمه می‌شود و اشتباهات بسیاری را در متون علمی و فلسفی و هنری ایجاد کرده است پس شعر اتفاقی است که در لانگویج می‌افتد نه در پارل(گفتار) و همین جاست که تفاوت شعر و کاریکلماتور ظاهر می‌شود چرا که کاریکلماتور اتفاقی است که در گفتار می‌افتد و ویژگی دیگر کاریکلماتور هم این است که زندانی یک زبان است یعنی قابل ترجمه نیست چرا که با ترجمه، آن بازی زبانی و زیبایی آن از بین می‌رود و اساساً دیگر چیزی از آن باقی نمی‌ماند در حالی که شعر چون قبل از واژه اتفاق افتاده و حتی در ذهن و مخیله‌ی یک کر و لال هم شعر می‌تواند شکل بگیرد همان گونه که کر و لال می‌تواند تصویر شکل گرفته در مخیله‌ی خود را نقاشی کند حال اگر گفتارو قوانین آن را نداند نمی‌تواند در این قالب آن را روایت کند . امیدوارم با این توضیح مختصر توانسته باشم کاریکلماتور را به شما بشناسانم حال برای درک بهتر متن دوم را می‌شکافم اساس کار شما بر شکل خطی و گفتار واژه‌ی «زمین» است که از واج «ز» و هجای «مین» درست شده است که واج «ز» زلزله را که دارای دو واج «ز»‌است به ذهن شما متبادر کرده است و هجای «مین» هم آن تله‌ی انفجاری را و اساس کار شما براین ساختار است که خاص زبان (گفتار) فارسی است و قابل ترجمه نیست و این ساختار کاریکلماتور است.

لازم به ذکر است که آنان که ادعا دارند شعر قابل ترجمه نیست متن را شاعرانه و کلام موزون را می‌گویند چرا که در ترجمه موسیقی کلام نابود می‌شود که البته موسیقی از ماهیت شعر نیست بلکه هنر دیگری است که جای خود دارد و دیگر این که آرایه‌های گفتار هم ممکن است در ترجمه نابود شوند اما غافل از این که اگر شعر در خیال شاعر قبل از واژه و گفتار شکل بگیرد شاعر می‌تواند آن را به هر زبانی که بخواهد روایت کند پس شعر و آنچه از کلام که ماهیت شعری دارد ترجمه پذیر است. یادآوری کردم که این اشتباه رایج در محافل ادبی شما را نفریبد.

آثار نیما یوشیج مطلقاً روایت شاعرانه ندارد و حتی گاهی ضعف گفتاری هم دارد ولی ماهیت همه‌ی آثار نیما بی‌هیچ آفتی شعر است و جایگاه والای این شاعر بزرگ ادبیات فارسی از همین ویژگی است و اگر روایت شاعرانه شعر می‌شد نیما حتی یک شعر هم نداشت.

توجه داشته باشید که واژه‌ی «کاریکلماتور» خود فشرده‌ترین کاریکلماتور است واژه‌ای که ناگهان بر زبان شاملو در یک محفل ادبی جاری شد او نمی دانست کارهای پرویز شاپور را چه بنامد یک روز ناگهان از زبانش پرید که این‌ها شعر نیستند این‌ها یک چیزی مثل کاریکلماتور هستند یعنی با همان شگرد آثار پرویز شاپور این واژه را ساخت و چه زیبا و درست ساخت و خوب هم جا افتاد گرچه همه‌ی آثار پرویز شاپور کاریکلماتور نیستند و بعضی از آن‌ها جملات ساده‌ای هستند که برای توضیح بیشتر یک موضوع با یک تشبیه همراه شده‌اند و متأسفانه امروز معیار این نوع ادبی آثار آن بزرگوار است و کسی هم آن‌ها را نقد نکرده است.

 

  • محمد مستقیمی، راهی
۱۴
شهریور

کاریکلماتور

 

عنوان شعر اول : من وتنهایی

من و تنهایی

تنها نیستیم

او مرا دارد

من او را

ما با هم بزرگ شده ایم

 

عنوان شعر دوم : تنها تویی سرمایه ام

تنها تویی

سرمایه ام

ای سایه

ای همسایه ام

 

عنوان شعر سوم : سرگردانی خنجر

از خنجر نامردان

تا حنجره ی مردان

یک نقطه ی توفیر است

یک نقطه ی سرگردان

 

علی نظری سرمازه

 

نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)

عنوان شعر اول : من وتنهایی

من و تنهایی

تنها نیستیم

او مرا دارد

من او را

ما با هم بزرگ شده ایم

 

عنوان شعر دوم : تنها تویی سرمایه ام

تنها تویی

سرمایه ام

ای سایه

ای همسایه ام

 

عنوان شعر سوم : سرگردانی خنجر

از خنجر نامردان

تا حنجره ی مردان

یک نقطه ی توفیر است

یک نقطه ی سرگردان

 

نقد:

هر سه از یک نوع ادبی است اما شعر نیست پس چیست و چرا شعر نیست زیباست چرا زیباست زیباییش در کجاست ؟ خواندنش لذت‌بخش است اما ارتش از نوع لذت هنری نیست پس چیست؟ این پرسش‌ها را پاسخ می‌دهیم تا این نوع ادبی را بخوبی بشناسیم:

در متن اول اساس کار پارادوکسی است که در واژه‌ی تنهایی است که که اگر این پارادوکس در این عبارت نبود دیگر لذتی در آن نبود یعنی اساس کار این متن کوتاه یک آرایه‌ی است تضاد که با درگیر شدن دو واژه‌ی متضاد پارادوکس یا تناقض‌نما ایجاد می‌شود.

در متن دوم از آرایه جناس و واج‌آرایی استفاده شده و موسیقی سرمایه و همسایه.

و در متن سوم از شکل نوشتاری همسان دو واژه‌ی خنجر و خنجر که نوعی جناس است.

می‌بینید که اساس این سه نوشته بر یک یا چند آرایه است که آرایه‌ها هم از نوع آفرینشی مجازها نیستند و اگر این آرایه‌ها را از این سه متن حذف کنیم چیزی باقی نمی‌ماند و حتی گاهی متن بی‌معنا می‌شود و هیچ ارتباطی با مخاطب برقرار نمی‌کند و این ویژگی اصلی یک نوع ادبی است به نام کاریکلماتور که متأسفانه هنوز ویژگی‌های آن برای اغلب اهالی قلم ناشناخته مانده است ویژگی دیگر این نوع ادبی زندانی بودن در یک زبان است و قابل ترجمه نیست و اما ببینیم لذت حاصل از این نوع چیست که به خواننده منتقل می‌شود بله چون اساس ساختار این نوع بر یک یا چند بازی زبانی است پس لذت حاصل نیز از نوع لذت بازی است نه لذت هنری.

لازم به ذکر است که کاریکلماتور یک نوع بی‌ارزش یا کم‌ارزش نیست فقط باید توجه داشته باشیم که با شعر اشتباه نشود زیرا شعر خلق یک فضای مجازی است که قابل تأویل بوده و بر اساس ذهنیت و احساس و درک خواننده به معنا می‌رسد در حالی که کاریکلماتور این ویژگی را ندارد البته اشتباه نشود که بازی‌های زبانی و آرایه‌های لفظی اگر در خدمت روایت شعر باشد هم زیبا و هم بجاست اما اگر بنیان کلام بر آن نهاده شود کاریکلماتور به وجود می‌آید.

 

  • محمد مستقیمی، راهی
۱۱
شهریور

کاریکلماتور در خدمت روایت

 

کسی از من گذشته است

کسی که از ماندن شانه خالی کرده

و جای خالی شانه هایش

زیر سرم

جامانده است

 

اشک

سالهاست در اتاق زندگی می کند

و این سرگذشت عشقی است

که آب

از سرش

گذشته‌‌‌ است...

 

به گذشته ای که آب رفته برمی گردم

به آبی که رفته

به خاطراتی که از دور کوچک شده اند

به کوچه ای که در آن

بزرگ شده ام

 

نیمی از من

در تنهایی بزرگ شده است

نیمی از تنهایی در همین کوچه

کنار همین درخت

 

دست می کشم

روی تنه ی درخت

روی جمله ی "دوستت دارم".‌‌..

دست های زیادی

در کشیدن این آه دست داشته اند

و من

دست می کشم

از دوست داشتن

از نوشتن گذشته ای که دلیلش را نمی دانم

 

امیر مهدی اشرف نیا

 

نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)

 

کسی از من گذشته است

کسی که از ماندن شانه خالی کرده

و جای خالی شانه هایش

زیر سرم

جامانده است

 

اشک

سالهاست در اتاق زندگی می کند

و این سرگذشت عشقی است

که آب

از سرش

گذشته‌‌‌ است...

 

به گذشته ای که آب رفته برمی گردم

به آبی که رفته

به خاطراتی که از دور کوچک شده اند

به کوچه ای که در آن

بزرگ شده ام

 

نیمی از من

در تنهایی بزرگ شده است

نیمی از تنهایی در همین کوچه

کنار همین درخت

 

دست می کشم

روی تنه ی درخت

روی جمله ی "دوستت دارم".‌‌..

دست های زیادی

در کشیدن این آه دست داشته اند

و من

دست می کشم

از دوست داشتن

از نوشتن گذشته ای که دلیلش را نمی دانم

 

نقد:

شعر چند فراز دارد که آن‌ها را با فاصله از هم جدا کرده‌اند که اگر فاصله هم نبود این جدایی پیدا بود و اما شرحی بر این فرازها داشته باشیم:

شعر با مصراع کسی از من گذشته است آغاز می شود که از کسی گذشتن در ابتدا مبهم است ولی در شرحی که تنها به نظر می‌رسد برای یک خلق زیبایی در زبان آمده ولی می‌توان آن را برای رفع ابهام اشاره شده هم به حساب آورد گرچه اطمینان دارم شاعر چنین قصدی نداشته است:

کسی که از ماندن شانه خالی کرده

و جای خالی شانه هایش

زیر سرم

جامانده است

بازی‌های زبانی در واژه‌های خالی و جا ماندن از همان نمونه است که تنها «از من گذشته است» را می‌تواند شرح بدهد ولی بیشتر برای ایجاد کاریکلماتور است. توجه داشته باشیم اگر بازی‌های زبانی و آرایه‌های لفظی در کلام اصل شوند به انحراف کشانده شده‌ایم این‌ها باید همه در خدمت روایت باشند تا پذیرفتنی شوند. فراز اول همان «مرا ترک کرده‌ای» است والسلام.

فراز دوم گریه‌ها در اتاق تنهایی است که باز به یک بازی زبانی می‌رود که دیگر آن سهم پیشین را هم نمی‌توان برایش قایل شد:

که آب

از سرش

گذشته‌‌‌ است...

که با سرگذشت و گذشته بازی شده است که حضورش کاریکلماتوری است.

فراز بعد، رفتن به گذشته است که این بار با بازی زبان آغاز می‌شود که البته این کاریکلماتور در خدمت روایت است و از دو نوع پیشین بهتر نشسته است:

به گذشته ای که آب رفته برمی گردم

به آبی که رفته

دو فراز پایانی یکی است و بیهوده به دو قسمت تقسیم شده است چون درختی است که بر آن یادگاری حک شده است یعنی جمله‌ی «دوستت دارم» و تنهایی شاعر و درخت که به نوعی این همانی شده است و شاید زیباترین رفتاری که در این شعر وجود دارد همین جاست و این فراز هم با بازی زبانی «دست کشیدن» که در خدمت روایت است پایان می‌یابد.

و اما ماهیت شعر که ساختاری استعاری دارد گرچه کشفی انفجاری در آن نیست و پیش پا افتاده می‌نماید اما در مقایسه با کارهای پیشین شاعر باید گفت پیشترفتی درخور توجه است و تشویق می‌کنم که رفتار ذهن خود را در خلق این اثر بیشتر مورد مداقه قرار دهد چرا که به نظر می‌رسد دارد به درک آنچه لازم است می‌رسد توفیق او آرزوی ماست.

 

  • محمد مستقیمی، راهی
۲۳
مرداد

بازی با کلمات


سنگ قبر جای زیادی نمی‌گیرد
اما همه را می‌گیرد
همه‌ی دنیایم را

شاعر :‌ هاله زارع

 

نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
نقد
این متن شعر نیست کاریکلماتور است دقت کنید:
ابتدا تعریفی از کاریکلماتور داشته باشیم این قالب ادبی به شکل شناخته شده و مجزا سابقه‌ی زیادی ندارد اما در ادبیات فارسی بی آن که به عنوان یک قالب ادبی باشد در میان متون ادبی کم نیست و اساس آن بر یک بازی زبانی استوار است به گونه‌ای که اگر این بازی را از کلام حذف کنیم ساختار آن فرو می‌پاشد و بهترین روش شناخت هم شاید همین حذف باشد البته ترجمه پذیر هم نیست و از این طریق هم می‌توان آن را شناخت بهترین مصداق آن خود واژه‌ی «کاریکلماتور» است ساختار این واژه که از بازی زبانی «کلمات+کاریکاتور» ساخته شده نمونه بارزی از همین ساختار است.
حال به ساختار متن بالا می‌پردازیم در این متن با واژه‌ی «می‌گیرد» بازی شده است علاوه بر دو کاربرد مثبت و منفی فعل مزبور دو معنای آن که در مصراع نخستین «جاگیر شده» و در مصراع بعد «پس‌گرفتن» است مد نظر است و اگر ما این بازی را از متن حذف کنیم چیزی باقی نمی‌ماند:
سنگ قبر جای زیادی نمی‌خواهد
اما همه را می‌گیرد
می‌بینیم که ساختار ویران می‌شود و با این که مفهوم باقی می‌ماند امّا دیگر نه زیبایی دارد و نه لذتی و اگر این عبارات را ترجمه کنید همین اتفاق در آن رخ خواهد داد و در زبان دوم جاذبه‌ای ندارد.
شایان ذکر است که کاریکلماتور شعر نیست امّا ارزش خود را دارد و نباید این «شعر نبودن» را به معنای «بی‌ارزش بودن» بدانیم کاریکلماتور در جایگاه خود ارزش خودش را دارد فقط در نقد باید این مقولات را جدا کنیم تا هر لذتی در کلام را به حساب هنر و شعر نگذاریم.

  • محمد مستقیمی، راهی
۱۸
مرداد

 

شعرهایم ،

عاشق شده‌اند

وقتی ،

نامت غزل است...

مریم تهرانی

نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)

لذت‌های فریبنده

این متن در فضای احساس روایت می‌شود و علاوه بر این یک ساختار روایی کلاسیک به مفهوم مضمون‌پردازی دارد و با این حساب نتیجه می‌گیریم که قالب شعر هیچ کمکی به نو بودن و یا شعر بودن متن نمی‌کند. این متن کوتاه از چند واژه پرداخته شده که هیچ کدام عینیت ندارند و به گونه‌ای هستند که نمی‌توانند دیده شوند: شعر و عاشق و نام و غزل هیچ کدام مصداق خارجی ندارند هر چهار، مفهوم هستند و به عبارتی اسم معنا اگر همه را اسم بگیریم گرچه عاشق صفت است که با کاربردی با بسامد بالا در جانشینی اسم می‌توان آن را اسم نامید و پیوند این واژگان هم تناسب است و شما درست همانند یک شاعرِ کلاسیک‌سرایِ قافیه‌بندِ مضمون‌پرداز عمل کرده‌اید. فضایی نیافریده‌اید که در گستره‌ی استعاری یا غیر استعاری بودنش بحث کنیم من این نوع رفتار ذهن را عمل‌کرد کلاسیک نامیده‌ام که هر کجا و در هر قالبی باشد چه کلاسیک چه نیمایی یا سپید تفاوتی ندارد کارکرد ذهن، کلاسیک است و این حاصل نمی‌تواند شعر باشد این گونه مضمون‌سازی‌ها را در هر کجا باشند و در هر قالبی باید از نوع علم به حساب آورد زیرا نویسنده تنها به کشف روابط بین پدیده‌ها و یا مفاهیم رسیده است و این کشف از مقوله ی علم است و اگر لذتی هم از آن نصیب مخاطب شود از نوع لذت هنری نیست و آفرینشی در آن نیست. این لذت از نوع لذت علمی است لذت روبرو شدن با کشف روابط پدیده‌ها و مفاهیم.

یکی از اشتباهاتی که ما در شناخت هنر دچار آن می‌شویم و معیار سنجش به حسابش می‌آوریم لذت بردن از کلام است که لازم است متذکر شویم هر لذتی لذت هنری نیست و تا لذت هنری نباشد کلام نمی‌تواند شعر باشد. لذایذی که ما را در نقد به خطا می‌کشاند گرچه محدود به این چند مورد نیستند اما برجسته ترینشان عبارتند از:

1- لذت موسیقی کلام، چه موسیقی بیرونی چه درونی تا حدی که برخی از منتقدان در تشخیص نظم و شعر و تفکیک آن دو به خطا می‌روند غافل از آن که موسیقی هنر است و لذت حاصل از استماع آن لذتی هنری است امّا موسیقی هنر دیگری است که نباید با مبحث شعر خلط شود و تنها اگر موسیقی در کلام از هر دو نوع بیرونی و درونی در خدمت روایت باشد پذیرفتنی است و اگر چنین نباشد آفتی است که متأسفانه نقد ما از این آفت بسیار آسیب دیده و همچنان می‌بیند.

2- کاریکلماتور یا بازی‌های زبانی که شنونده از استماع آن لذت می‌برد امّا این لذت از نوع لذت بازی است و این مقوله هم تا آن جا که در خدمت روایت شعر است پذیرفتنی است و اگر نباشد بهتر است جداگانه نقد شود و تنها به دلیل همراه داشتن لذت نباید منقد را به خطا اندازد.

3- علم، که تا اندازه‌ای به ساختار آن با اصطلاحات قافیه‌بندی مضمون‌پردازی اشاره شد. لذت این مقوله هم از نوع لذت آموختن و آشنا شدن با روابط تازه‌ی پدیده‌ها و مفاهیم است اگر برای خواننده تازگی داشته باشد ولی اگر نشخوار کشف‌های علمی گذشتگان باشد که اغلب چنین است نه تنها لذت ندارد که آزاردهنده است.

4- شعار‌های احساسی، تعلیمی و... که معمولاّ در قالب‌های کلاسیک فریبنده است گرچه این شعارها گاهی سخنی حکیمانه و پرشور است و می‌تواند لذایذی از نوع خود داشته باشد ولی هرگز لذت هنری نیست.

با این حساب کلام شما در متن کوتاه بالا از نوع سوم، کشف علمی است که نوآوری هم ندارد رابطه‌ای ظاهراّ کشف شده است که گمان نمی‌کنم کسی آن را نداند و توجه داشته باشید برخورد عاشق شدن شعر هم گرچه بیانی شاعرانه دارد ولی به متن شعریت نمی‌بخشد.

بکوشید همانند شعر «قهوه» از فضای واقعی که احساستان را برانگیخته که همان نام معشوق باشد: «غزل»، فضای دیگری مشابه با واقعیت امّا دیگرگون خلق کنید تا به آفرینش مجازی که همان آفرینش انسان و هنر انسان است برسید.

  • محمد مستقیمی، راهی