ارتباط عمودی در غزل
دیوانه دعا میکنم از بام نیفتی
شب منهدمم کرد... تو در دام نیفتی
در شهر نرقصی که برایت نگرانم
در بادیه چون هسته بادام نیفتی
بگذر تو ازین شهر که اهلش همه عامند
ای شمس جنون در خطر نام نیفتی
از شعله نگو هیچ؛ که من باز نسوزم
ای شمع؛ نسوزان که از اندام نیفتی
بر ابر نباران که درونش همه رعد است
چون گریه کند در طمع خام نیفتی
این قاب؛ منقش شده با تیغ خیال است
بر آینه چون سایه ی ناکام نیفتی
از عشق حذر کن که نه بازی...و نبازم
با توطئه در خون دل جام نیفتی
من رفته ام از دست... تو را می برد این راه
دیوانه دعا میکنم اینبار بیفتی!
راشین گوهرشاهی
نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
سالهاست مینالم از عدم ارتباط عمودی در غزل و این آزردگی همیشه با منتقدان شعر پارسی بوده تا آن جا که تسلیم شدهاند و رضایت دادهاند به این که: در قالب غزل هر بیت برای خود استقلال و این تسلیم تا جایی پیش رفت که گاهی مضامین متناقض در دو بیت پشت سر هم نیز جای گرفت و این گسستگی در مکتب هندی به قهقرا رفت. با این حال این پذیرش را مشروط بر آن میدانستند که عاطفهی یک غزل از ابتدا تا انتها در یک فضا باشد و قالب غزل برای توجیه به نخ تسبیح تشبیه کردند که دانههای آن ابیات غزل است که آن هم برآورده نشد که نشد حال در این غزل،ک شما از این هم فراتر رفته و استقلالی در همان حد به هر مصراع بخشیدهاید که این دیگر فاجعه است اگر مثل قافیهبندان و مضمون سازان عمل نمیکنید باید شما را تحسین کنم و چه بهتر که از این پس هم گرد آن نگردید! گمان میکنم عملکرد ذهن شما چنین باشد: احساسی را در مصراع اول بیان میکنید بی آن که به قافیه و ردیف بیندیشید و ناگهان متوجه میشوید که ناگزیر از کاربرد ردیف و قافیه هستید اما به خود زحمت نمیدهید یا دایرهی واژگانی محدودتان اجازه نمیدهد برای دنبال کردن همان احساس بیان شده، قافیهای مناسب بیابید و تنها در دایرهی کوچکیگ از واژگان سیر میکنید که معمولاً با آنچه در مصراع اول بیان کردهاید سازگاری ندارد پس بناچار اولین تصویری را که آن ردیف و قافیهای انتخابی به ذهن میآورد بیان میکنید در نتیجه تناسبی بین دو مصراع یک بیت نیست و این همان فاجعهای است که اشاره کردم. پیشنهاد نمیکنم به جرگه قافیهبندان و مضمون پردازان درآیید که آن دیگر آفتی است که رهایی از آن کار حضرت فیل است پس بهتر آن که بگذارید ذهنتان همین عملکرد طبیعی را داشته باشد تنها در انتخاب قافیه تأمل بیشتری داشته باشید و اجازه ندهید تصویرهایتان از هم بگسلند. حال در این غزل، گسستگیها را بیت به بیت بررسی میکنیم:
دیوانه دعا میکنم از بام نیفتی
شب منهدمم کرد... تو در دام نیفتی
دامی که راوی در آن افتاده از رفتار شب است در حالی که در مصراع اول برای مخاطب دیوانه خود دعا می کند که از بام نیفتد. پیداست اولین قافیهای متبادر شده به ذهن «دام» بوده است که تصویر ارائه شده را دنبال نمیکند
در شهر نرقصی که برایت نگرانم
در بادیه چون هسته بادام نیفتی
بگذر تو ازین شهر که اهلش همه عامند
ای شمس جنون در خطر نام نیفتی
این دو بیت که ظاهراً تلمیحی گنگ در آن است و دو قافیهی «بادام و نام» نتوانسته آن را به تصویر بکشند.
از شعله نگو هیچ؛ که من باز نسوزم
ای شمع؛ نسوزان که از اندام نیفتی
این بیت در نگاه اول آن گسستگی کذایی را ندارد چرا که در مصراع اول از «شعله و سوختن» سخن رفته است و در مصراع دوم هم از «شمع و سوزاندن» و ظاهراً نباید گسستی در کار باشد اما یک پرسش: شمع با سوزاندن از اندام میافتد یا از سوختن؟ ببینید این خرابکاری, کار واژهی «اندام» است.
بر ابر نباران که درونش همه رعد است
چون گریه کند در طمع خام نیفتی
این بیت که در هر دو مصراع تصاویری ناقص داردگ و شاید گناهش به گردن قافیه هم نباشد: ابتدا این که مخاطب فعل نهی «نباران» کیست؟ و در مصراع دوم هم طمع خام اشاره شده گنگ است. چه طمعی؟
این قاب؛ منقش شده با تیغ خیال است
بر آینه چون سایهی ناکام نیفتی
مخاطب این بیت هم نامشخص است و همچنین ناکامی سایه هم در ابهام است و بین دو مصراع هم ارتباطی نیست جز ارتباط «قاب» و «آینه».
از عشق حذر کن که نه بازی...و نبازم
با توطئه در خون دل جام نیفتی
متوجه نشدم «نه بازی» غلط تایپی است یا غلط رسمالخطی ظاهراً باید «نبازی» باشد علاوه بر آن این چه توطئهای است که با آن که معلوم نیست حاصل از قمار عشق است یا از واژههای «نبازی و نبازم» استنباط میشود یا علت دیگری دارد؟ تازه در خون دل جام افتادن چه صیغهای است؟
من رفتهام از دست... تو را میبرد این راه
دیوانه دعا میکنم این باربیفتی!
این بیت هم با وجود تصرفی که در ردیف شده و با حذف قافیه که کار شایستهی است همان گسستگی وجود دارد و پیداست نگاه شاعر به دو مصراع مستقل بوده است.